مقاله چهاردهم ، منوچهر جمالى

خرد بهمنى و « برترين زندگى »

شنيدن رازكيهان از« بـُن خود»

منوچهرجمالی

باكاربستن خرد بهمنى ، انسان به « هنر زندگى كردن برتر » راه مى يابد . خرد بهمنى ، هنر « روشن شدن از درون گوهر خود » است . امروزه ، روشنفكران ما ميكوشند كه ذهن مارا ، با انديشه هائى كه از غرب وام ميگيرند ، و در خود آنها ، هيچ ريشه اى ندارد ، روشن سازند ، چنانكه اعراب و آخوندها نيز بيش از يك هزاره كوشيدند و ميكوشند كه ذهن ايرانى را ، با انديشه هاى محمد كه « براى رسيدن اعراب به هويتشان » يافته بود ، روشن سازند . ولى هر دوى آنها از آن بيخبرند كه فرهنگ ايران ، روشن شدن و رسيدن به معناى زندگى را ، برضد وام كردن ميدانست . ايرانى نمى پذير كه از برون ، روشن ساخته شود ، بلكه روشنى براى او ، پيدايش گوهر بهمنى او در جهانست . روشن شدن ، براى ايرانى ، پديدار شدن اصل نهفته در او بود كه بهمن ، يا « مينوى مينو » ، يا « اصل سراسر كيهان و هستى » نام داست . معنا يافتن زندگى ، پديدار شدن همين مينوى مينو ، يا معناى همه معنا ها ( مينو = مانا = معنا ) بود . بهمن ، هم « بن يا اصل كيهان » بود ، و هم « بن و اصل انسان » بود .
افروختن بهمن از ژرفاى انسان ، افروخته شدن كيهان يا كل هستى از او بود . بهمن ، آتش فروز كل هستى بود ( آتش فروز = بهمن ) . يافتن اين « اين همانى بن كيهان ، با بن فرد انسان » ، راه رسيدن به برترين زندگى فردى و اجتماعى و سياسى و هنرى و دينى و فلسفى بود . هنگامى انسان در فرديت خود ، بتواند « كليت كيهان » را كشف كند ، او روشن شده است ، و روشن ميانديشد ، و به برترين زندگى رسيده است .
هنگامىدر انديشيدن به هرچيزى ، اصل كل كيهان و آسن خرد نيز بينديشد ، آن انديشه و كردار و گفتار ، روشن است و معنا دارد . هنگاميكه درانديشيدن به هر چيزى ، اين اصل كل كيهان كه در درون هرانسانى است ، نينديشد ، آن انديشه ، روشن نيست و بى معنا هست . اين بن كيهان كه بهمن يا هومن است ، و در بن ژرف و نا پيداى انسانست ، بزر خنده و خرد است .
بن كيهان و انسان ، خرد خندان يا خرد نى نواز است . انسان ، گوشى دارد كه اين زمزمه و راز ناى كيهانى را كه در ژرفاى او زده ميشود ، ميشنود . اين خرد كيهانى كه در درون هرانسانى در مورد هر كارى زمزمه ميكند ، تا از گوش سروشى انسان شنيده نشود ، و اين راز نهفته ، برايش گشوده نشود ، و بى اين خرد بهمنى ، به انديشه و گفتار و كردار بپردازد ، انسان به « بدترين زندگى » ميرسد .
« گيتى خرد » يا « خرد كاريند » ، آشتى دادن ميان اين دو خرد است . گوش سرود خرد ، چنانكه الهيات زرتشتى ادعا ميكند ، ربطى به « آموختن منقولات » ندارد ، بلكه گوش سروش انسانست كه ميتواند « زمزمه بهمن و آسن خرد » را بشنود و از سرود به سخن آورد . اركه يا خره هستى ، كه بهمن باشد در دو گونه خرد پيدايش مى يابد . يكى « آسن خرد » ، خرد آفريننده و سامان دهنده و آراينده در ژرفاى تاريك انسانست ، و « گوش_ سرود خرد » كه سروش است . گوش سرود خرد ، خرديست كه در شنيدن راز ى كه در زمزمه آسن خرد در ژرفاى انسان ، بيان ميشود ، به راز كيهان و اجتماع پى ميبرد ، و اين آگاهى را در آگاهبود انسان ، شكوفا ميسازد . در اين پيوند خرد بهمنى با خرد سروشى است ، كه « گيتى خرد » يا به قول فردوسى « خرد كاربند » پيدايش مى يابد . گوش هر انسانى ، بخشى از سروش است . افزوده براين كه گوش ، اين همانى با سروش دارد ، همه خدايان ايران نيز سروش خوانده ميشوند .
همه خدايان ايران ، بخشى از گوش انسانند . همه خدايان ، جزوى از گوش انسانند . خدا يان با گوش انسان ، ميشنوند . شنيدن ، يك كار مقدس خدايانست . گوش انسانست كه همه خدايان با او ، زمزمه ناى كيهان را در ژرفاى هر چيزى ميشنوند . انسان هنگامى ميشنود كه از « حجاب سخن » ميگذرد ، و راز نهفته در پس اين « ديوار سخن» را ميشنود . شنيدن ، شنيدن اين موسيقى و آهنگيست كه در زير پوشه سخن ، نواخته ميشود .
سخن كه خيزد از جان ، زجان حجاب كند
زگوهر و لب دريا ، زبان حجاب كند
بيان حكمت اگرچه شگرف مشغله ايست
ز آفتاب حقايق ، بيان حجاب كند
سروش ، سرود و زمزمه و زاز نهفته در سخن و بيان را ميشنود
زآن زمزمه اى شنيد گوشم
كآورد چو زمزمى بجوشم نظامى
پند حكيم بيش از اين درمن اثر نميكند
كيست كه برزند يكى ، » زمزمه قلندرى « سعدى
فكند زمزمه عشق در حجاز و عراق
نواى بانگ غزلهاى حافظ شيراز
فرياد شد زخانه همسايه ها بلند
مطرب زبس كه زمزمه را پست ميكند محمد قلى سليم
سماع چيست ؟ زپنهانيان دل ، پيغام
دل غريب بيابد زناله اشان آرام
شگفته گردد ازين باد ، شاخه هاى خرد
گشاده گردد ازاين زخمه ، در وجود مسام ( مولوى )
اندرون هر دلى ، خود نغمه و ضربى دگر
پاى كوبان آشكار و مطربان پنهان چو » راز « مولوى
فرهنگ ايران ، انسان را واجد چنين گوشى ميدانست كه ميتوانست زمزمه پست اصل همه اصلها را از درون هر انسانى بشنود ، و آنرا به گونه اى بينديشد كه بتواند در گيتى ، بكار بندد . فرهنگ ايران ، با زمزمه بهمن و رام است كه بايد جهان را از نو بجوش آورد . ديالوگ يا همپرسى ، در درون انسان ميان « آسن خرد » و « گوش سرود خرد » يا ميان « بهمن و سروش » آغاز ميشود . كسيكه اين ديالوگ يا همپرسى را ميان دو خرد خويشتن ندارد ، با هيچكس نميتواند همپرسى كند . شنيدن خود ، كه شنيدن بهمن درون خود ، و شنيدن رام و بهرام و فروردين درون خود است ، برابر با شنيدن كيهان و شنيدن اجتماعست . نياز به ايمان ، پيآيند « كر بودن انسان در شنيدن خرد بهمنى خودش هست كه در درونش هميشه زمزمه ميكند » .
نفى سروش از بن و تخم هستى انسان ، چيزى جز همان « كرساختن انسان براى شنيدن خرد بهمنى يا آسن خرد» نيست . سروش ، بخشى از تخم انسان بود . انسان،هنگامى دنبال ايمان ميرود ، كه راز خرد خندان در ميان خود را،ديگر نميتواند بشنود . گوش او ديگر ، بخشى از سروش ، يا بسخنى بهتر ، بخشى از سروشان ، يا خدايان زمان نيست ، كه زندگى را ميآفرينند . تخم كيهان در انسان ، نشان آنست كه بينش درونسو subjective، اين همانى بابينش برونسوobjectiveدارد. آنچه خردبهمنىدرانسان ميانديشد ، برونسوهست . خردبهمنى، در انديشيدن، خرد كاربند درگيتى است .

هومنى
نه » انسان گرائى «
نه خليفه » الله «
ونه » هومنيسم HUMANISM «
صفحه ٨

بهمن = آئين جمشيد
بهمن ياهومن
خردخودزاىجمشيدى
كه باخدايان، همپرسى ميكند
وشهر(جامعه+حكومت) ميسازد
جمشيد با خردش ، » نخستين شهر« را ميسازد
ضحاك با علمى كه از اهريمن ميآموزد
مغزها را مى بلعد
(ضخاك ابتكارساختن مدنيت را، ازخرد انسان ميگيرد)
صفحه ١۶

خرد انسان
آفريننده شهر است
» شهر « ، به اين همانى » جامعه با حكومت « ، گفته ميشود
نخستيتن انسان ايرانى چنين گفت :
جهانرا بخوبى من آراستم
چنان گشت گيتى كه من خواستم
صفحه ٢١

بهمن = هومن
و
حقانيت به جهان آرائى ( حاكميت )
صفحه ٢۶

بهمن، همان »فرمان« است
وسروش، زهدان فرمان است
سروش : تن فرمان=زهدان فرمان
فرمان ، از آسن خرد هرانسانى، پيدايش مى يابد
صفحه ٢٨

بهمن ، » خرد راد « است
نه » آموزگارانديشه ها «
بهمن ، خردش را بشيوه جوانمردى ،
به همه انسانها ميبخشد

تفاوت » آموزگار « با » راد «
بهمن ، آموزگار انديشه نيست
كه پيمان حاكميت+ تابعيت با مردمان ببندد
صفحه ٣٢

كسى حقانيت به حكومت كردن در ايران دارد
كه در ناپيداى » دژ بهمن« را بگشايد
حقانيت به حكومت كردن در ايران
در اثر داشتن تجربه مستقيم از بهمن
يا آسن خرد است
صفحه ۴٣

خرد انسان ، پيآيند همپرسى خدا و انسان باهمند
همپرسى ، شالوده فرهنگ سياسى ايرانست
خدا و انسان ، باهم ميآميزند، وخرد ( بهمن ) از آن ميرويد
خدا آبيست كه درتخم جمشيد(انسان) كشيده ميشود
و بهمن ( به خرد ) ، ازاو(=انسان )ميرويد
رود وه دائيتى و جمشيد
صفحه ۵۵

گيتى خرد ، خردى كه »جهان راميآرايد«
خردى كه جامعه را » سامان ميدهد«
خردى كه جامعه و حكومت را اداره ميكند
چگونه » مينوى خرد = آسن خرد « ، گيتى خرد ميشود ؟
١- بهمن - ٢- ماه ٣- گوشورون
١- آسن خرد يا اركمن(بهمن= مينوى اركه يا خره)
-خرد بينا = ماه = چشم آسمان
٣-خرد بينا وكاربند (گيتى خرد )
صفحه ۶٣

خرد ، در هر انسانى ، اصل سامان دهنده جامعه است
خرد با كشش نواى دلپذيرش ، جهان را ميآرايد
آسن خرد = خرد نى نواز
گوهر خردانسان ، موسيقائيست
گوش+ سرود خرد =خردى كه سرود ناى خرد راميشنود
صفحه ۶٨

خرد ، در هر انسانى ، اصل سامان دهنده جامعه است
خرد با كشش نواى دلپذيرش ، جهان را ميآرايد
آسن خرد = خرد نى نواز
گوهر خردانسان ، موسيقائيست
گوش+ سرود خرد =خردى كه سرود ناى خرد راميشنود
صفحه ٧٢

ناى خرد ( خورنا ) ، زمزمه ميكند
سروش ، گوش براى شنيدن زمزمه بن كيهانست
خرد ، با » زمزمه بن كيهان « كار دارد
نه با عربده و هوچيگرى و هياهو
صفحه ٧٨

بهمن ، در چهره رام ، راز و زمزمه و بو هست
بهمن درچهره رام ، چكامه و موسيقى و رخس هست
زمان ، زمزمه ناى رام است
چاه زمزم ، ناى رام است
صفحه ٨١

خرد بهمنى
و » برترين زندگى «
شنيدن رازكيهان از بن خود