Categories
kherad sayrmaye falsafi iran

خــرد سـرمـایهِ فلسفی ایـران – جلد پنجم

منوچهرجمالی : خردِمُحال اندیـش – خــرد سرمایه فـلسـفی ایـران جلدپنجم

خــرد
سرمایه فـلسـفی ایـران

خردِمُحال اندیـش

جلدپنجم

منوچهرجمالی

ISBN 1 899167 13 7
KURMALI PRESS
LONDON 2010
VIEW AS HTML – VIEW AS WORD.DOCVIEW AS PDF


ازفـرهـنگ خـنـده
تا شـریعـت ِخـشـم

از« خدائی که درهمه جاریست»
تا «الهی که تقسیم کننده رزقست»

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

چگونه درفرهنگ ایران
جوانی وزیبائی
درریشه های گیتی ، روان میشوند
……………………..
تضادِ «وحی» با « جبرئیل»

چرا«اصل پیوندوروانشوی»راکه«وای یا وحی »باشد، جبرئیل میآورد، که «اصل بریدگی وترس » است ؟

***

چگونه درفرهنگ ایران
جوانی وزیبائی
درریشه های گیتی ، روان میشوند
……………………..
تضادِ «وحی» با « جبرئیل»

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

حـقـیـقـت ، آبـیـسـت که درسراسر ِاشیاءگـیتی
روان ومَوّاج است

حقیقت (راستی) درفرهنگ ایران:
1- روانست ( اصل روان وجاری درهمه چیزهاست )
2- رنگ است:شیره وافشره وخونابه همه گیاهان وجاندارانست
3- دهش است:گوهرخودرامیپراکند تاهمه ، خودشان، بیافرینند

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

جنگ خدای ِ« کمال»
با خدای ِ« تـازگــی »
« بینش ِکامل یاکمال ِبینش»
بینشی هست که جان ومغزوچشم ودماغ رامیخشکاند
«خرد»،درفرهنگ ایران،«آب روانست»

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

حقیقت، همیشه تازه میشود
« تازگی وروشنی باهم »
اولویتِ« تازگی»بر«روشنی»

رابطه تازگی باحقیقت درفرهنگ ایران

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

زندگی ِهـمیشه تازه
خیام وعـروسـش

چرا ایرانیان،درخدایشان که زمین میشد،
عروس خودرامی یافتند ؟
چرا« آفتابِ سپیده دم »،عروس است؟

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

گفتگوبا « عـروس زمان »
وتفاوت آن با « سکولاریسم وارداتی »

گفتم به « عروس ِدهر» ، کابین توچیست ؟
گفتا : دل خـرّم تو ، کابین منست – عمرخیام

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

آسایش ازجنگ میان عقاید
چرا سکولاریسم ، دین است ؟

می خوردن وشادبودن ، آئین منست
فارغ بودن زکفرودین ، « دین من»است
گفتم به « عروس دهر» : کابین تو چیست ؟
گفتا : « دل خرّم » تو ، کابین منست
عمرخیّام

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

مستی و راستی
« انسان، سرچشمه حقیقت است »

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

درفرهنگ ایران
خدا ، باده نوشیدنی هست
خدا،اصل ِنوآفرینی درتحوّلست

باده تـوئی ، سـبو مـنم
آب ، توئی و جـُو، منم

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

آیا با قلب میتوان اندیشید؟
قلب،سرچشمهِ پخش ِگرمی

انسان جوینده ، هنگامی باقلب بیندیشد، پیامبراست
شیخ فرید الدین عطار نشان میدهد که انسان
با « تفکرقلبی » میتواند به آزادی برسد

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

داد،آنست که اگرمردمان حقیقت را نیزنیابند،
درزندگی ،« حق به آزادی » دارند

« فریدالدین عطار »

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

درسکولاریسم،انسان،میتواند جهان را مستقیما بشناسد .

گرانیگاه فرهنگ ایران، جستجوی زندگی درگیتی هست . درفرهنگ ایران ، جویندگی ، بنیاد شناخت زندگی درگیتی هست . او چه میجوید ؟ انسان ، زندگی شاد ( بهزیستی) را درجهان میجوید و میتواند آنرا درجستجو ، بیابد . اساسا واژه « جی » که جان یا زندگی باشد، دراصل دارای این معانی هست : 1- عشق ومهر( یوستی) 2- کشش 3- انبازی ( آسن ، یوغ، جفتی، مهر) ، 4 – توافق وهمآهنگی و5- شاهین ترازو .

به عبارت دیگر، انسان ، گوهری یا بذری هست ( مردم= مر+ تخم ) که درانبازو جفت شدن ( یا مهرورزیدن وآمیختن وهمکاری ) با گیتی ، آفرینندهِ روشنی وشادی وجنبش میشود . بذرانسانی، درختی میشود بالنده وسرفراز که بارش ، خرد بیننده وگفتارخوب هست .

این سرفرازی انسان ، دراثر انبازشدن وآمیخته شدن با شیرابه گیتی وچیزها ، « راستی » نامیده میشود که به اصطلاح ما ، « حقیقت » میباشد . حقیقت ، و بینش به حقیقت ، پیآیند همآفرینی وانبازی انسان با گیتی در زمان با حواسش هست که اندامهای جفت شونده با گیتی هستند ، وازاین انبازی و آمیختگیست که خرد ، و بینش به حقیقت جهان پیدایش می یابد .

پس حقیقت وراستی ، پیآیند « جستجوی زندگی درگیتی » هست . انسان دراین مهرورزی وجُفت شوی با گیتی است که گیتی ومعنای زندگی را درگیتی میشناسد . وبرای چنین شناختی، نیازبه واسطه وپیامبر وفرستاده ای ازخدائی ندارد . چون برای او همان شیرابه یا جانمایه پدیده های گیتی ، یا این آب هست که او با حواسش درخود می هنجد ( می کشد . هنج = سنگ = کشش ) و دراین آمیختن با خدائی که جوهر گیتی هست ( نه درآسمانها وبری ازانسانها ) ، میروید وزنده وسبزوتازه وشادو شناسا وگویا میشود .

اینست که فرهنگ ایران ، سکولارهست ، چون انسان ، خودش میتواند جهان را مستقیما بشناسد . خدا ، چیزی جز جوهر آبکی یا جانمایه همه موجودات گیتی نیست که با بذروجود انسان میآمیزد و درسرفرازشدن ، پیکریابی راستی یا حقیقت میگردد .

***

عشق به زیبائیهای نهفته درجان انسان،
سرچشمه همه ارزشهای مردمی انسانست
« مفهوم ِعشق ، نزد مولوی »

VIEW THIS ARTICLE AS WORD.DOCVIEW THIS ARTICLE AS PDF

***

چرا ماحق به سکولاریسم ( زندگی زمانی) داریم ؟

زندگی سکولار، حق ماست . چرا ؟ چون جشن وشادی ، گوهرخدای ما بوده است . خدا، شادیست . نام خدای ما ، « رام » ، « شاده » و « جی = زندگی» بوده است . رام ، اصل زندگی شاد در زمان هست ، چون خودش ، هم خدای زمان ، هم اصل زندگی ، وهم اصل شادی وجشن وموسیقی ورقص وشناخت هست. بنابراین ، خدا ئی که اینهمانی با زندگی درجان هرانسانی دارد سرچشمه شادیست . خدا درهرجانی ، اصل شادی درزندگیست . این حق مقدس فطری هر انسانیست . ازاین رو درفرهنگ ایران ، جشن که زندگانی شاد درگیتی باشد با خدا اینهمانی داشت .

« جشن » ، « زندگانی خدائی انسان درگیتی» است . انسان ، درجشن وشادی ، خدا را درخود ، می یابد یا به عبارت دیگر ، خدا را درخود ، واقعیت می بخشد. این برترین نمازو دین حقیقی هست .

خدا، که جشن وشادی هست ، خودش ، خوشه ایست که درهمه جانها وانسانها ، افشانده وپراکنده میشود. شاد شدن انسان ، همیشه تجربه خداشدن انسانست . جامعه درشادی، خدا را درخود می یابد . با ادیان نوری ( ابراهیمی ) ، خدا ، که اصل جشن است ، خودرا ازانسان بریده ، و به آسمان میرود ، و خود را دیگر خوشه جان انسانها نمیداند و ازانسان، بری هست .

ازاین پس ، خدا درشادی ، درانسان، پیدایش نمی یابد ، بلکه این خدایان ، فقط « جشن وشادی » را به شرط آنکه مردمان ، تابع آنها شوند وبه احکام آنها اطاعت تام بکنند ، درفراسوی زمان ومکان ، خلق میکند . این خدا ، نمیتواندجشن زندگی را در ز مان درگیتی خلق کند ، بلکه فقط وعده این جشن را به فراسوی زمان و مکان میدهد . شادی در زندگی زمانی ، قداستش را از دست میدهد و گوهر خدائی ندارد . دیگرخدا ، درشادی مردمان ، درجان مردمان ، صورت به خود نمیگرد . شادی ، ازخدا وازقداست ، طرد وبریده شد .

بدینسان ، رسیدن به سکولاریسم ، از دوراه امکان پذیراست . یا اینکه انسان ، با اندیشه و عمل « خودش » ، درهمین گیتی جشن سازمیشود ، و دیگر نیاز به خدائی ندارد که ناتوان ازجشن سازی درگیتی هست ، و فقط میتواند جشن در آخرت را بسازد .

یا اینکه بازبه سراغ خدای خودش ، « رام= جی= شاده » میرود که در فطرتش وطبیعتش همیشه بود و هنوز نیزهست، ولی فراموش شده است ، و باز درشادشدن ، تجربه خداشدن خود را میکند . دراین صورت ، درمی یابد که با زندگی شاد درگیتی ، میتواند خدارا درخود بیابد . جامعه ، خدا را ، در حکومت سوسیالی که ضامن رفاه و آزادی همه بشود ، واقعیت میدهد . انسانها باهم ، با خدا ی جشن وزمانی که درگوهرهمه آنها هست ، حکومتی میشوند که رفاه وآزادی وشادی خود را فراهم میآورند . ملت ، خودش حکومت جشن سازمیشود .

***

دین وحجاب ( دین، چه رابطه ای با حجاب دارد ؟ )

حجاب ، به معنای درپرده کردن و« بازداشتن از درآمدن» و« آنچه را که مطلوبست ، از دیدن باچشم بازداشتن » میباشد . ودرست « دین » درفرهنگ ایران ، به معنای « 1- مادینگی وآبستنی و2- دیدن و بینش وزایش وپیداشدن است . واژه « تن » هم ، به معنای « مادینگی » است ، وجها ن جسمانی یا دنیا ، « تنکردی = تن کردی = آنچه زائیده میشود » هست . بینشی که زائیده میشود ، بینش حواس انسان ، برای نگهبانی وپرورش زندگی دراین گیتی هست. ازمعانی این دواصطلاح ، میتوان تضاد آن دو را باهم ، تا اندازه ای حدس زد . دین ، دراصل ، زایش گوهریا طبیعت انسان در بینش است . گوهرانسان ، درزایش ِبینش ازتن ، دیدنی وپدیدارمیشود . این را « دین » میگفته اند . انسان ، به طورکلی ( چه مرد وچه زن ) ، ازاین دید ، موجودیست آبستن ( یعنی زن هست . تن ، یعنی دستگاه زایش ) که بینش حقیقی وگوهری ازآن زاده میشود .

ولی «ادیان نوری » ، درست پدیده ای برضد این اندیشه درتاریخ بوده اند وهستند . دین ، در ادیان نوری ( ادیان ابراهیمی وزرتشتی و میترائیسم ) ، تولید مردان یا پیامبران نرینه، ازخدایان نرینه بوده اند ، واین خدایان نوری ، برغم نرینگی ، « عنین» ، یا فاقد قدرت تولیدی بوده اند ( لم یلد ولم یولد ) . وطبعا برضد « زن بودن انسان » بودند وهستند و خواهند بود . دراوستا ، واژه « زن » ، هم به معنای1- زائیدن وهم به معنای 2- شناختن

است . زائیدن وشناختن وشناخته شدن ، پدیده های ازهم جداناپذیربودند. ازسوئی ، زائیدن ، اصل جسمانیت و دنیا گرائی ( زندگی زمان= سکولار) هست . به دنیای جسمانی ومادی ، «تنکردی = تن- کردی » گفته میشود که به معنای « آنچه زائیده میشود » هست . ازاین رو جنگیدن با زن ( درهمه گستره های زندگی ) ، ازسوئی ، سترون ساختن همه انسانها ، چه مرد وچه زن ، از« بینش حقیقی» ازطبیعت خود انسان دراین گیتی هست ، و ازسوئی دیگر، روی برگردانیدن از جهان جسمانی وزندگی درگیتی میباشد . در فرهنگ زنخدائی ایران ( سیمرغی-ارتائی )، انسان ، دربینش وشناخت حقیقی که نگهبانی اززندگی کند ، به طورکلی ، زن هست . انسان ، به خود اعتماد دارد که میتواند بینشی را که برای زندگی لازم دارد ، ازخود بزاید وازانسان ، بزایاند . واین با شیوه تفکر ادیان نوری ، درتضاد است . اینست که « انسان » باید به عنوان « زن = اصل زاینده شاخت وبینش » از زایش ، باز داشته شود واز زادن چنین بینشی ، بازداشته شود .

انسان باید، از دیدن این بینش حقیقی که مطلوبش هست ، باز داشته شود . واین معنای گسترده « حجاب » هست . حجاب ، نادیدنی ساختن ، بینش حقیقی است که ازانسان، زاده میشود ، یعنی برضد دین هست . ادیان نوری ، همگی درگوهر « ضد دین » هستند .

اینست که تحقیرزنان ، ونادیدنی ساختن زنان درحجاب ، و خانه نشین ساختن زنان ( که نوعی دیگر ازحجاب است ) و محروم ساختن زنان ازکار دراجتماع ( که بازنوعی دیگر ازحجاب است ) و کاستن حقوق اجتماعی ومدنی واقتصادی و جزائی زنان ( که نوعی دیگر ازحجاب هست ) ، تنها برضد « جامعه زنان » نیست ، بلکه به غایت « بستن راه شناخت بیواسطه حقیقت زندگی درگیتی وزمان ، به همه انسانهاست » . ادیان نوری ، با کاربرد این حیله ، مردان را آلت دست خود و همکارخود میسازند تا درکوبیدن زنان درظاهر، درباطن ، خود را نیز طغیروجاهل سازند ، تا درآخوند وکشیش وهاخام وموبد ، در را به حکومت آخوندی وکشیش وهاخامی وموبدی بگشایند .

***

سکولاریسم ( زندگانی زمانی ) ، درجامعه هائی که ادیان ابراهیمی درآن رایج هستند ، چنین واقعیت می یابد که خدا ( الله ، یهوه ، پدرآسمانی ) ، مستقیما به وسیله خودِ ملت، حکومت را میسازد ( چون آنها حاکمیت را، خویشکاری خدا میدانند ) نه به وسیله آخوند وکشیش وهاخام .

به سخنی دیگر، ازآخوند وکشیش وهاخام (وموبد دردین زرتشتی ) ،سلب حق حکومتگری مستقیم وغیرمستقیم ( نفوذ سیاسی ) میشود. ملت، مستقیما خودش ، رسول وخلیفه وامام وولایت فقیه هست . آخوند وموبد وکشیش ازمقام واسطه بودن می افتند . خدائی که میتواند یک نفر را برگزیند وواسطه بینش خود سازد ، میتواند همه ملت را برای این کاربرگزیند ، تا بینش ملت ، همان بینش خدائی خودش باشد .

سکولاریسم درفرهنگ ا یران، براین اصل استواربود که حکومت ، فقط نگهبانی زندگی در زمان ودراین گیتی میباشد، واین ، کار خرد خود انسانهاست ، چون « خردِ نگهبان زندگی درانسان » ، « آسَن خرد » نامیده میشد . این خرد ، تخمی از خوشه بهمن( وهومن) ، اصل همه خردها درجهان است . خدا، یا مجموعه همه خردها درجان همه انسانها ، به شکل « بذر» هست واین « بذر» درروند « همپرسی = دیالوگ » مردمان باهم میروید و، نگهبان یا حکومت میشود . این عبارت بندی دیگری از همان داستان مرغانست که در« جستجوی شاه وخدا= حکومت » ، درمی یابند که خودشان باهم ، شاه وخدا ( حکومت وقانونگذارو داور) هستند .

درفرهنگ ایران، مسئله بنیادی حکومت آن بود که زندگی وخرد درگیتی ازگزند دور داشته و برای خوشی پرورده شود . حکومت مسئول رستگاری زندگی وخرد انسان ازگناه ( نافرمانی ازاوامر خدا ) نبود ، که بلافاصله ، غایت زندگی را ازخوشی نقد درزمان ، به خوشی نسیه درآخرت ، تبعید میکند .

سکولاریسم سیاسی ، بدون پخش سکولاریسم فلسفی ( غایت زندگانی درزمان را ، خوشی نقد دانستن ) غیرممکنست . سکولاریسم سیاسی ، یا پیایند بینش فلسفی و انگیختن تفکرمستقل درمردمان میباشد ،
، ویا پیایند رستاخیز فرهنگ ارتائی درایران میباشد
که غیراز آموزه زرتشت است .

***

سکولاریسم، حالت یا وضعیست که درروند ِ« سکولاریزاسیون» میتوان درپایان بدان رسید. درآغازباید «افکارجامعه» را سکولاریزه کرد ، تا بتوان، حکومت سکولارداشت. درروند ِسکولاریزاسیون، مردمان، ازدید فکری و روانی، موضع مثبت به دنیا(زندگی درگیتی) پیدامیکنند، ومیتوانند ، نه تنها دنیا را ازآخرت جداسازند ، بلکه زندگی خود را درگیتی ، دیگر، تابع زندگی درآخرت نمیسازند. زندگی درگیتی، ارزش مستقل برای خودش پیدا میکند. مردم، دیگرحاضرنمیشوند برای زندگی درآخرت، زندگی خود را دراین دنیا قربانی کنند. اینست که جدا کردن سکولاریسم سیاسی ، ازسکولاریسم فلسفی، ازسوئی یک بحث آکادمیک است، وازسوئی دیگر، دامی برای مرغانیست که هیچگاه زیرک نمشوند . درواقعیت، با برانگیختن « تفکرفلسفی» است که خرد انسانی، که برآمده از بینشهای حواس است ، ایمان به آخرت رابه عنوان « غایت زندگی» ترک میکند

***

دموکراسی وسکولاریسم برپایه این اندیشه بنا میشود که انسان، رابطه مستقیم با حقیقیت یا با خدا دارد. خودش میتواند مستقیما واقعیات را بشناسد وبه حقیقت برسد. ترجمه این سخن به اصطلاح دینی ، چیزی جزاین عبارت نیست که « ملت با خدا اینهمانی دارد» ، که درفرهنگ ایران درهمان داستان سیمرغ ( ارتافرورد) بیان شده است که « سی تا مرغ درجستجوی باهم ، سیمرغ میشوند ، یا به عبارت دیگر، هم خودشان شاه وهم خدا باهم میشوند» .
اینکه درانقلاب فرانسه گفته شد که صدای ملت، صدای خداست ، یک گفته شاعرانه و تمثیلی وتعارفی نبود ، بلکه بیان این آگاهبود تازه ازانسان واز اعتماد به خودش ونفی اعتماد به مراجع دینی وهمچنین نفی خدائی بود که ناتوان ازارتباط مستقیم با انسانست. ملت دربینش برای زندگی ، رابطه مستقیم با خدایاحقیقت دارد. این اعتماد ملت به خودش، آن چیزیست که استقلال وآزادی نامیده میشود . انقلاب حقیقی ، درست همین همآغوشی مستقیم خدا با ملت ، وطرد هرگونه واسطه است . اینهمانی یاقتن ملت با خدا در دموکراسی و سکولاریسم، که بی نیازی ملت از رسول و خلیفه و اولوالامزو امام و ولایت فقیه میباشد ، سبب میشود که پرداختن خمس وزکات به هرکسی جزخود ملت، حرام وموقوف میگردد .ازاین پس پرداختن خمس وزکات ومالیات به مراجع دینی ، بی حرمتی به ملت ونقص حق بنیادی ملت است . ازاین پس، هرگونه حکومتی به نام «واسطه خدا برملت » ، ستم محض وشرک است ، چون سلب حق ملتست ، که ازاین پس ، خودش اینهمانی با خدا یافته است

***

مبارزه با حکومت اسلامی، تنها یک مبارزه سیاسی نیست. وتقلیل دادن مبارزه ، به یک مبارزه سیاسی، نشناختن ماهیت مبارزه ، وباختن مبارزه، پیش ازشروع کردن مبارزه است. سکولاریسم هم ، چنانچه گمان میرود ، مسئله یک جبهه نیست. سکولاریسم ، با سراسر گستره زندگی فردی و اجتماعی سرو کار دارد.مبارزِسیاسی که میخواهد فقط دریک جبهه با اسلام روبروشود، باید بداند که شریعت اسلام ،همه جبهه های زندگی اجتماعی را جبهه جنگ میداند، واورا درپیکار، احاطه خواهد کرد. امروزه درغرب ، مبارزه سیاسی و مبارزه سکولاریسم را محدود کرده اند، چون در دوره رُنسانس ( باززائی) و روشنگری، درجبهه های دیگر، دین را عقب رانده اند ودر آن جبهه ها، دیگرنیازبه ادامه مبارزه ندارند

***

خرد، بیدارمیشود! این نکته درفرهنگ ایران، چه معنائی داشته است؟ درفرهنگ ایران، اصل آفریننده ِ جنبش وروشنی وشادی، « پیوند یا مهر» است ، که نامهای گوناگون داشته است. «سنگ=آسنگ=آسن»، یا « مَر= امر»، یا «ارته=رته= راتو»، نامهای «اصل پیوند یا جفتی= سنتز »بوده اند . خودِ نام «خرد» که« خرتو» باشد ، «خره+راتو» هست. ازاین رو خردی که درانسان،جنبش وشادی و روشنی میآفریند،آسن خرد ، یا خردسنگی نامیده میشد ( خردِسنتزی). بهمن ، اصل خرد درگیتی ، « آسن خرد» ، درهرانسانی است، که امروزه به غلط به « خردغریزی» ترجمه میشود . خرد،باغریزه باهم نمیخوانند، چون غریزه ، بی آگاهبود است.چرا بهمن، آسن بغ= خدای سنگی، پیوندِ آفریننده هست ؟ چون ترکیب دونیرویا چندنیروباهمند که اصل آفریننده اند . دیده میشود که ازسوئی، گیاهی که به بهمن نسبت داده میشود، هم نوع سپید وهم نوع سرخ دارد. پس بهمن، یا خرد، ترکیب دورنگ سرخ وسپیداست. ازسوی دیگر، رنگین کمان نیز، کمان بهمن خوانده میشود. رنگین کمان، نماد پیوند رنگها باهمست. ترکیب رنگهاباهم ، روشن میکنند، یا روشنی است.معنای جُفتی، تنها پیوند دوچیزباهم نیست ، بلکه پیوند چیزهاباهمست. پیوند دورنگ سرخ وسپید ، و همچنین رنگین کمان ، « رخش » نامیده میشود، ورخش، سبکشده واژه «رخشان » یا واژه « روشنی » است. چیزی روشن است یا روشن میکند که پیوند دورنگ یا چندرنگ باهمست.تجربیات گوناگون یا اندیشه های گوناگون را باید به هم پیوند داد تاروشن شود یا روشن بکند. این تنوع افکارو عقاید و اندیشه ها وآموزه هاست که درپیوند دادن به هم، حقیقت را روشن میکنند . یک آموزه ویک فلسفه و یک ایدئولوژی و یک شریعت ، به خودی خود، حقیقت را روشن نمیکنند، وخرد ،درپیوند دادن اندیشه ها و عقاید و آموزه ها و آزمایشهای گوناگونست که روشن میشود و روشن میکند. حقیقت، فقط با تنوع اندیشه ها وعقاید و آموزه ها و تجربیاتست، که روشن میشود. ازسوی دیگر، روشنی که ترکیب سرخ وسپید باهمست ، ترکیب خدای رام( مادینه= سرخ ) وخدای بهرام ( نرینه =سپید)است. جهان واجتماع وخرد ،ازآمیغ زن ومرد باهم ، روشن میشود و به بینش وشادی میرسد وپیشرفت میکند

***

درفرهنگ ارتائی- سیمرغی ِ ایران، معیارهای اخلاق، ازخواستهای (امرونهی ) خدا، مشخص نمیشدند، بلکه ازشکل یابی های تخمهای خدا ، دراعمال پهلوانانی که برجسته تروصافترپیدایش می یافتند ، مشخص میشدند. ازاین رو، اخلاق، دارای تنوع بسیار بود. کارهای سیامک وفریدون وایرج وکاوه و زال وفرانک ( مادرفریدون) وسیندخت ( زن مهراب کابلی) وسیاوش، شکل گیری های تخمهای خدا، دراعمالی بسیاربرجسته بود. این پیکریابی های گوهرخدا ، در کردارهای این پهلوانان ، ارزشهای بزرگ اجتماعی واخلاقی درایران بودند . به عبارت دیگر، این خود خدا بود که دررفتاراین پهلوانان شکل میگرفت و، سرمشق ومُدل رفتار مردم میگردید ( نه گفتارش ونه امرونهی اش) . سپس با چیرگی آموزه زرتشت، این برداشت از داستانها، فروکوبیده شد ، چون ازاین پس، این خواستهای اهورامزدای زرتشت بود که معنای نیک را در گفتاروکردارو پندارنیک مشخص میساخت ، نه پهلوانان. اینست که داستانهای شاهنامه دردوره ساسانیان،همه از دیدگاه یزدانشناسی زرتشتی، ازموبدان زرتشتی ، تحریف ومسخ ساخته شده اند

***

حواس، مشاورخوبی برای خوشزیستی و دیرزیستی هستند ، ولی چرا حواس را، برای درک حقیقت، نابسا وگمراه کننده وفریبنده خوانده اند ؟ چون حقیقت آنها، برضد « زندگی کردن درزمان » بوده است وهست. اشتباه کردن حواس، دلیل آن نمیشود که ما حواس راناقص وبی ارزش و بی اعتباربشماریم . هرحسی، دربرهه ای اززمان ، یک رویه ازپدیده را درک میکند و درزمان دیگر، رویه دیگر را. اشتباه هرحسی نشان میدهد که ازسوئی باید ادراکات همه حواس را به هم پیوند داد ، و ازسوی دیگر، حواس را باید درزمانهای مختلف یه کاربست تا غنای یک پدیده را پی درپی شناخت . با درکهای گوناگون حواس درزمانهای گوناگون ، نقص یک ادراک دریک زمان ودریک مکان ، برطرف و رفع میگردد. آنچه نقص خوانده میشد ، برغکس رویه های مختلف ازغنای یک پدیده است که درزمانهای گوناگون پیدایش می یابند. برای بدست آوردن معرفت، باید هرحسی رادرزمانها ومکانهای گوناگون درآن پدیده به کارانداخت، واین ادراکات را باهم جمع کرد. این خرافه که میتوان ازیک مسئله ، بدون روند زمان ، به معرفت رسید، یک خیال غیرواقعی ولی دوست داشتنی است که « واقعیت درک حسی» را بی اعتبارمیسازد. ازاین رو بود که رام درفرهنگ ایران ، هم خدای زندگی( جی) وهم خدای زمان و هم خدای شناخت و هم خدای جستجو باهم بود . او مانند الله یا اهورامزدای زرتشت، خدای همه دان وهمه آگاه بدون زمان نبود . چون حواس درجان( جی)، درزمانهای گوناگون ، آزمونهای گوناگون میکنند و خرد، چیزی جزخوشه کردن این ادراکات باهم درشناخت نیست. تحقیردرک حسی وناقص شمردن آن ، دراثر بی ارزش شمردن رون زمان درادراکات حسی هست. درک حسی هرچند دریک زمان تنگ هم باشد، ولی درروند زمان، رویه ها و افق ها و تراشهای گوناگون ادراکات حسی را میگشاید . ازاین رو، رام خودرا جوینده میخواند . درک حسی ، همیشه درزمان میجوید. سکولاریته، برشالوده معتبرساختن « ادراکات حسی درزمان » گذارده میشود

***

جوانمردی، چنان پنداشته میشود، بخشیدن مال وخواسته وثروت خود نیست که اغلب ندارند . جوانمردی درفرهنگ ایران ، دراصل بخشیدن وافشاندن جان خود ، دراندیشه ها و گفتارها وکردارها وعواطفیست که قدرتهای روزگار را از آزردن جان وخرد انسانها با زدارد . این جان انسان که گوهرسیمرغست، تحول به اعمال وافکارو اقوالی می یابد که هرگونه قدرتی را چه مذهبی و چه اقتصادی و چه سیاسی ازقهرورزی وتهدید و فشارو درشتی و تعدی و تجاوز به اجتماع باز میدارد، تا راه پرورش خردها وجانها برای همه گشوده شود . ایران ، نیاز به رستاخیزمنش جوانمردی دارد که درهر ایرانی نهفته وخفته هست. بیائید از سربادلیری این جوانمرد ی را درخود بیدارسازیم و باز ایرج بشویم ، باز سیاوش بشویم ، وباز، زال زربشویم ، باز، فرانک ، مادر فریدون بشویم که مبتکر بزرگترین خیزش مردم درایران برضد ضحاک شد ، و باز، سیندخت کابلی بشویم که بادلیری بی نظیرش، نخستین میانجیگردرفرهنگ ایران شد ، و دشمنی را تبدیل به دوستی و آشتی ومهرورزی کرد . درهرانسانی ، گوهرجوانمردی هست . جوانمردی ، بخشیدن غنای گوهرمردمی جان، دراعمال وافکاراست تا اجتماع را به بدی نسپاریم

***

هرعملی اولین بارکه کرده میشود ، چون بیگانه ونو است، کردنش، دشوارتراست، ونیاز به ابتکار فراوان دراندیشیدن دارد ، ولی دومین بار، آن عمل کردنش، آسانترمیشود، چون کردنش ، نیاز به ابتکارچندان دراندیشیدن ندارد، وبیشتر برپایه تقلید ورونوشت برداری کرده میشود. درعمل اول، تفکر رشد میکند ، ودرعمل دوم، تقلید فکری،جای رُشدفکررا درنواندیشی میگیرد . وبا تقلید ازافکار، انسان، مُقلد ِفکری (روشنفکر!) میشود، نه متفکر. انقلابهای تکراری درتاریخ نیز، ازآن رو بیشتر دچارشکست میشوند، چون کمتربرابتکاردراندیشیدن، وبیشتربرتقلید ورونوشت برداری استوارند

***