Categories
چاشنی های اندیشه

Wertursprünge

Overturn cultural narratives of dominance

یکی میکوشد ملت ایران را مسلمانی سنتی سازد
یکی میکوشد که ملت ایران رامسملمانان راستین سازد(تا کنون اسلامها دروغین بوده اند
یکی میکوشد ملت ایران را زرتشتی گاتائی سازد . تا حالا زرتشتیها، گاتائی نبوده اند
یکی میکوشد ملت ایران مدرن وپسامدرن،به تصویری که درغرب خوانده ونفهمیده بسازد
ولی کسی را نمیتوان یافت که ملت ایران را بدان بیانگیزد که خودش بیندیشد
ودموکراسی و حقوق بشرو جامعه مدنی و حکومت جدا ازدین
فقط برشالوده همین خرد انسانی نهاده میشود که خودش بیاندیشد

منوچهر جمالی

Pluralist Doubt ist Formative

فرهنگ ایرانی
فرهنگ « فراسوی کـفـرودیـن »
یا« فراسوی هرگونه ایمانی » است

فرهنگ ایران، نه اسلامی ونه شیعی است
ونه زرتشتی بوده است

فرهنگ ایران، فراگیرنده
کفرهاوایمانها وشرکها والحادهاست

منوچهر جمالی

Categories
auf Deutsch kherad secularite چاشنی های اندیشه

Fortschrittsparadoxie

سائقه پیشرفتِ همیشگی بسوی کمال و آزادی و سائقه بازگشت همیشگی به عقب و تکرار گذشته، همیشه باهم گلاویزند. هر پیشرفتی در کمال و آزادی، ناچار دچار بازگشت قهقرائی میشود. از اینکه همیشه میتوان بسوی کمال و آزادی پیشرفت کرد، یک خیال خام هست. این دیالکتیک پیشرفت بسوی آزادی و، بازگشت به قهقرا هست که سیر تاریخ را معین میسازد. هر جنبش پیشرونده ای در مدنیت، سائقه بازگشت توحش را برمیانگیزد. توحش همیشه در انسان، آتش زیر خاکستراست

منوچهر جمالی

Die treibende Kraft des ständigen Fortschritts in Richtung Perfektion und Freiheit und die treibende Kraft des ständigen Zurückgehens und Wiederholens der Vergangenheit stehen immer in einer Beziehung zueinander. Jeder Fortschritt in Perfektion und Freiheit wird unweigerlich zum Rückschritt führen. Es ist eine grobe Fantasie, dass man immer in Richtung Perfektion und Freiheit voranschreiten kann. Diese Dialektik von Fortschritt in Richtung Freiheit und Rückkehr in den Rückschritt bestimmt den Verlauf der Geschichte. Jede fortschrittliche Bewegung in der Zivilisation provoziert die Rückkehr zur Ungeheuerlichkeit. Die Schrecken sind immer die schwelenden Feuer unter der Asche des Menschen.

Manucher Jamali

 

Categories
az nou sabz va taze shawim ketabha

Snippets: Back to the impossible questions, pp. 12

پشت به سئوالات محال ( https://jamali.info/kurmali/xandan_two.htm )

Dowlnoad PDF > Manuchehr_Jamali_Posht_be_Soaalate_mahal > pp. 12

 

 

Categories
az nou sabz va taze shawim

Naeshha sangin hastand 60-61

نعش ها سنگین هستند ( https://www.jamali.info/kurmali/xandan.htm )

pp. 60-61

 


نعش ها سنگین هستند

اگر فکر من ، تفکر ترا از آن باز میدارد که وراء آن بروی ، من از فکر خود شرم خواهم برد

منوچهر جمالی

https://www.jamali.info/ketabha/NASH-HA-SANGIN-HAST-PART-1AND2.pdf

 

Categories
ashar

He/She who has no walls is not themselves

منو چهر جمالى

آ نكه ديوار ندارد ، خود نيست

VIEW AS WORD.DOCVIEW AS PDF

اهريمن ، وجودى بود كه هميشه خـود را مـى بـسـت
او نخستين كسى بود كه به گرد خود ، ديوار كشيد
و با اين ديوار ، همه ديوارها را آفريد
و گفت كه : « خود » ، ديوار است .
و هركه ميخواهد « باشد » ، بايد ديوار داشته باشد .
و كسى « هستى » مى يابد كه گرداگردش ديوار ميكشد
و همانقدر كه گرداگردش ديوار است ، همانقدر نيز « هست » .
و هر كه بى ديوار است ، نيست .
بودن و داشتن وانديشيدن و مهر ورزيدن، هنرديوارساختن است
و راه ديوار ساختن به گرد هر چيزى را نيز، به انسان آموخت .
به انسان آموخت ، چگونه به گرد انديشه هايش ميتواند ديوار بسازد ،
تا عقيده و دين و فلسفه و علم و بينش بشوند .
به انسان آموخت، چگونه ميتواند به گرد مهرو كينه اش ، ديوار بكشد .
وبه گردآنانى كه دوست ميدارد ، ديوار بكشد ، تا از گزند، نگاه دارد
و به گرد آنانى كه كين ميورزد ، ديوار بكشد ،
تا كشتارگاه و نخجيرگاه و غارتگاهىباشد كه براى او قرق كرده اند
و برترين هنراو اين بود كه جائيكه ديوار كشيدن، دشواربود،
خط ميكشيد .
واين خط ، مانند پل صراط ، بسيار نازك و باريك بود
و ازاين پس،حق وحقيقتىكه افقهاى پيرامونشان ، به بيكرانه ميرسيدند
داراى خط و نشان شدند .
و فقط چيزى حقيقت داشت ، كه دورش خط كشيده شده بود .
و هركه به جستجوىحقيقت ميرفت،
چه بسا ، نيمىازپايش دردامنه حقيقت ،
و نيمى ديگر از پايش ، در دامنه باطل ميلغزيد ،
و به گرد خدا و آنچه خدائيست نيز خط كشيد
و از آن پس ، خدا هم نميدانست كه كجا خداست و كجا خدا نيست
وكجا دين است و كجا كفر است
و خدائى كه پيرامونش هميشه گشوده وباز بود ،
در شناخت مرزهايش ، در گمان و شك ميافتاد .
و از اهريمن ، در باره مرزهاى خدائيش و دينش، خبر ميگرفت
و سپاسگذار بود كه با يارى اهريمن ،
مرز خدائيش ، مرز حقيقتش ، مرز دينش را ميشناخت
و اين ديوارهاى خطى ، هرچه باريكتر ميشدند ، سخت تر بودند
و نشان داد كه وقتى اين خطها ىباريك ، بديد نيايند ،
از ديوارهاى چين ، بلندتر و چيره ناپذير ترند ،
و اين ديوارهاى ناديدنى را كه خطوطى مه آلود و سايه گون بودند
در خيالات انسانها كشيد ،
و نامشان را مدارائى و تسامح گذاشت !

Categories
farhang simorghi farhangshahr چاشنی های اندیشه

Despotism

تا یک دیکتاتور میرود، و «حقیقت واحدی که رویشگاه آن دیکتاتوری هست»، میماند، دیکتاتوری و استبداد، بجای میماند و دیکتاتور دیگر، جانشین او خواهدشد. حاکمیت آموزه ها و مکتب هائی که خودرا حقیقت واحد و منحصر به فرد جهان میدانند، باید ازبین بروند، تا امکان پیدایش دیکتاتوری و استبداد از نو در جامعه، از بین برود. بزرگترین «سـتـم»، آنست که به نام «حقیقت منحصربه فردی که باید بر همه حکومت کند»، «حق اندیشیدن درباره آزادی و عدالت»، از انسانها گرفته شود.

M. Jamali –

When one dictator leaves but the “single truth” that makes up his intellectual habitat stays, then his dictatorship and tyranny remain in place, only for someone else to take over his dictatorial domain.

The governing doctrine and the schools which spread that “single and exclusive truth” for people anywhere must disappear. This is the only way to prevent such despotism from taking root again in a society or continuing to exist in it.

The greatest “oppression” consists in taking away the people’s “right to think about freedom and justice” in the name of a “single truth that should rule over all”.

Wenn ein Diktator verschwindet, aber die „einzige Wahrheit“, die sein geistiges Habitat ausmacht, bleibt, dann bleiben seine Diktatur und seine Tyrannis an seiner Stelle bestehen, nur dass ein anderer seine diktatorische Domäne übernimmt.

Die herrschende Doktrin und die geistigen Schulen, die diese „einzige- und ausschließliche Wahrheit“, Menschen, gleichwo in der Welt, nahzubringen suchen, müssen verschwinden. Nur so lässt sich verhindern, dass solch ein Despotismus sich erneut in einer Gesellschaft verwurzeln oder in ihr fortbestehen kann.

Die größte „Unterdrückung“ besteht darin, den Menschen das „Recht über Freiheit und Gerechtigkeit nachzudenken“, im Namen einer „einzigen Wahrheit, die über alle herrschen soll”, zu nehmen.

Si un dictador desaparece, pero la «única verdad» que constituye su hábitat espiritual permanece, entonces su dictadura y su tiranía permanecen en su lugar, sólo para que alguien más asuma su dominio dictatorial.

La doctrina dominante y las escuelas espirituales que pretenden llevar esta «única verdad» a las personas, dondequiera que se encuentren en el mundo, deben desaparecer. Esta es la única manera de impedir que tal despotismo arraigue de nuevo en una sociedad o siga existiendo en ella.

La mayor «opresión» consiste en quitar a la gente el «derecho a pensar en libertad y justicia» en nombre de una «verdad única que debe regir sobre todo».

– M. Jamali

 

Categories
auf Deutsch farhang simorghi generally

The term zankhoda

زن خدا
زنخدا
زنخدائی …
=
Female Deity or weibliche Gottheit
خدای زن
Logisch ist “zan-khoda” aber die richtigere Ausdrucksweise

Vgl. die Wortzusammensetzung wie in z.B.
کشتی آبی
das Substantiv wird durch das nachfolgende Adjektiv in seiner Eigenschaft bestimmt.
In
خدای زن
wäre der Fokus auf dem “Gott”, der weiblich ist
während zankhoda der “weibliche- oder Frau-Gott” ist.

Categories
az nou sabz va taze shawim gashn

Contents and festivity

 

سخنرانی درباره نوروز …

https://farangis.de/jamali_talks_1/Jamali-Nowrooz-Secularity_1.mp3 > https://jamali.info/pdf/nowrooz_and_secularity.pdf

روزششم ماه فروردین، روز زنخدا « خرداد» است که پیکریابی «آرمان ِسعادت وخوشزیستی درگیتی وامید» میباشد، و« نوروز بزرگ» خوانده میشود. دراین روز، بهمن ( هوشنگ= خردبنیاد ونوآوروشادوقانونگذارانسانی)پدیدارشد. این روز روزیست که جم، نخستین انسان ایرانی،جهان را بی بیم وبی رزم کرد.  روزیست که فریدون، اندیشه داد را درسراسرجهان،واقعیت بخشید، ، وروزیست که سام نریمان که خدای ایران، سیمرغ ،خدای مهر را شناخت، ازسردرجهان به خدائی خواهدنشست، وزرتشتیها، این روز را زادروز زرتشت ساخته اند که هیچکس نمیداند درکجا وکی زاده شده است

The sixth day of Farvardin

The sixth day of Farvardin, which is the day of Goddess Khordad and is called “Great Nowruz”, is the day of celebration of the “ideal embodiment of secular happiness” in Iranian culture. Happiness and joy are based 1. on the emergence of creative and law-making wisdom of people (Hoshang = Bahman). 2. on the effort of all to make the world fearless and warless, 3. on everyone’s effort to establish the world (justice, law and order) based on the highest level of humanity, and 4. on the effort of people to give birth to Simorgh (Arta = God) from themselves.

Der sechste Tag im Monat Farvardin

Der sechste Tag des Farvardins, der Tag der Göttin Khordad und „großer Neujahrstag“ genannt, ist in der iranischen Kultur der Tag, an dem die “ideale Verkörperung des säkularen/irdisch-zeitlichen Glücks” gefeiert wird. Glück und Freude beruhen 1. auf dem Entstehen der schöpferischen und gesetzgebenden Weisheit der Menschen (Hoshang = Bahman). 2. auf dem Bemühen aller, die Welt furchtlos und kriegsfrei zu machen, 3. auf dem Bemühen aller, die Welt (Gerechtigkeit, Recht und Ordnung) auf der Grundlage der höchsten Stufe der Menschlichkeit zu errichten, und 4. auf dem Bemühen der Menschen, Simorgh (Arta = Gott) aus sich selbst heraus zu gebären.

 

Categories
چاشنی های اندیشه

Richter und Henker

در هر قاضی ئی جلّادی نهفته است. بسیاری در انتقاد، قاضی افکار دیگر و طبعا جلاد افکار دیگر میشوند. جلادِ نهفته در قاضی، با قضاوت از افکار دیگر، لذت نهانی از عذاب دادن دیگران میبرد. همیشه باید در آغاز، فکر دیگری را از آن خود ساخت، تا در قضاوت آن فکر، مزه ِتلخ ِجلّادی خود را چشـید.

منوچهرجمالی

In jedem Richter steckt ein Henker. In der Kritik werden viele zum Richter anderer Gedanken und natürlich auch zum Vollstrecker anderer Gedanken.

Der im Richter verborgene Henker hat, anderen Gedanken nach zu urteilen, insgeheime Freude daran, andere zu quälen.

Du solltest dir am Anfang immer einen anderen Gedanken zu eigen machen, damit du die Bitterkeit deines Henkers im Urteil über diesen Gedanken schmecken kannst.

There is an executioner in every judge. In criticism, many become the judge of other thoughts and naturally the executioner of other thoughts.

The executioner hidden in the judge, judging by other thoughts, takes secret pleasure in tormenting others.

You should always make another thought your own in the beginning, so that you can taste the bitterness of your executioner in the judgment of that thought.

M. Jamali

This Chashniha as a PDF > https://jamali.info/chashniha/gerichtet_und_gekenkt_1b.pdf

 

Categories
auf Deutsch farhang simorghi farhangshahr generally چاشنی های اندیشه

Dogs and Fellowship

در فحاشی، برای تحقیر و زشت و نجس ساختن کسی، به او، پدر سگ یا مادر سگ میگویند. و با این فحش، ناآگانه، عشق و مهر و دوستی و وفا را در اجتماع، خواروبی ارزش و ضد ارزش میسازند. ایرانیان، بدین علت نام این جاندار را، «سگ» گذاشته اند، چون سگ، مخفف واژهِ «سنگ» است که به معنای عشق و مهر و دوستی و وفابوده است. سَگ و سَک و سَخ، مخفف واژه «سنگ» میباشند. پیشوند واژهِ سخن (سَخ+وَن)، و پیشوند واژه سگالیدن که به معنای اندیشیدنست، همین واژه است. چون سخن، انسانها را بهم می پیوند، و در سکالیدن، تجربیات باهم ترکیب میگردند. در پهلوی به آسمان، سگ = سک یا آس میگویند که به معنای سنگست. چون آسمان، جایگاه عشق و مهرشمرده میشد. ما با نجس شمردن و تحقیر و آزردن سگ، نا آگاهانه، اصل عشق و دوستی و وفا را در اجتماع، پایمال میکنیم.

M. Jamali

In order to humiliate someone, to portray someone as ugly and unclean, people obscenely call someone a “dogfather” or “dogmother”. With such swearing, these ignorant people make love, affection, friendship and loyalty in the community a value and an anti-value at the same time.

The reason why the Iranians called this creature “dog” was that the word “Sag” in Persian is an abbreviation of the word “Sang”, “stone”. The term “Sang”, “stone”, embodied such things as love, affection, friendship and loyalty.

Seg, Sak and Sakh are abbreviations for the word “stone”.

The prefix of the word “language” ( سخن (سَخ+وَن) / sakh + van) and the prefix of the word “segalidan” (سگالیدن), which means “to think”, are the same word. Because language connects people and speaking connects experiences.

In Pahlavi, the sky (سک یا آس) is called “seg” or “asse”, which means stone. This is because heaven was considered a place of love and affection.

We unknowingly trample on the principles of love, friendship and loyalty in society by calling them impure and humiliating and hurting the dog.

Manuchehr Jamali

Um jemanden zu demütigen, als hässlich und unrein darzustellen, bezeichnen Menschen andere in obszöner Weise als  „Hundesvater“ oder „Hundesmutter“. Mit solchen Fluchen machen diese ignoranten Menschen Liebe, Zuneigung, Freundschaft und Loyalität in der Gemeinschaft zu einem Wert und zu einem Antiwert zugleich.

Der Grund weshalb die Iraner dieses Geschöpf „Hund“ nannten war, dass das Wort im Persischen „Sag“ eine Abkürzung des Wortes “Sang” ist, “Stein”. Der Terminus “Sang”, “Stein” verkörperte Inhalte wie  Liebe, Zuneigung, Freundschaft und Loyalität.

Seg, Sak und Sakh sind Abkürzungen für das Wort „Stein“.

Das Präfix des Wortes „Sprache“ ( سخن (سَخ+وَن) / sakh + van) und das Präfix des Wortes „segalidan“ (سگالیدن), was „denken“ bedeutet, sind dasselbe Wort. Denn Sprache verbindet Menschen und im Sprechen verbinden sich Erfahrungen.

In Pahlavi wird der Himmel (سک یا آس) „Seg“ oder „Asse“ genannt, was Stein bedeutet. Denn der Himmel galt als Ort der Liebe und der Zuneigung.

Wir treten unwissentlich die Prinzipien der Liebe, Freundschaft und Loyalität in der Gesellschaft mit Füßen, indem wir sie als unrein bezeichnen und den Hund erniedrigen und verletzen.

Manuchehr Jamali