نگاهی به پندارهای استاد منوچهر جمالی
نگارش از مردو آناهيد
این تارنگار دریچه ایست که به سوی گنجینه ی پر گهر فرهنگشهر باز می شود. این گنجینه برآیند ِ پژ.هش ها و یافته های استادی است اندیشمند، خردمند، رادمنش، هوشمند، میهن پرور که در اندیشه ی نوزایی و بازآفرینی فرهنگ ایران بوده است
استاد منوچهر جمالی (محمد يگانه ارانی) به راستی انديشمندی بود ژرف انديش، تيزبين و جوينده که نه تنها در ايران وآنکه در جهان کم همتاست. شايد در زمانی آزادانديشانی هوشمند بتوانند برآيند ِ پژوهش های او را در ديدگاهی بسيار گسترده بنگارند و نگرش ِ آيندگان را به سوی بينشی روشن به شگفتی شادمان سازند.
استاد تنها يک نويسندی پُرکار و پژوهشگری ژرف بين نيست. او جوينده ای است که ديدهگاهش، در گذرگاه زمان، گسترش يافته و پيام آور فرهنگی است که در زير خاشاک هزاره ها پنهان و از بينش جهانيان زدوده شده است.
در بينش، در آموزه، در يافته ها، در پندارهای يا در جهان بينی ی اين فيلسوف رازهايی گشوده می شوند، با اين که، آنها به سادگی در چند واژه بازگو شدنی هستند، ولی به کردار در چندین کتاب و جستارهای بی شمار هم نمی گنجند. از اين روی تا کنون کمتر شماری از شيفتگان ِ فرهنگ به درونمايه ی انديشه ی نوين و يافته های گرانمايه ی او پی برده اند.
هر چند اين سخن، برای برخی، پيچيده و پی بردن به هسته ی آن دشوار است، ولی شايد بتوانم با نمونه ای گره ِ آن را، تا اندازه ای، بگشايم. نمونه ای از جهان بينی ی استاد: ( در ” فرهنگ ايران” بُن يا سرشت هر جانی دو رنگ ِ به هم پيوسته است. بُن آفريننده ی جهان آميزش ِ دو رنگ است. خدا خوبست، چون پيوند ِ دو رنگ است که سبز می شود)
همه ی واژگان ِ اين پاره از گفتار استاد در خور گفتن و شنيدن هستند. دستکم شيفتگان استاد بر اين پندارند که گوهر ِ سخن او را در می يابند. استاد از ” فرهنگ ِ ايران” سخن رانده است. خود ِ او بيش از ۴۰ سال پژوهش و در تاريکی های زمان، با کورمالی مرزهای اين فرهنگ را يافته و گشوده است. او فرهنگ زنخدايی را يافته است، يعنی فرهنگ خرد ورزی، يعنی فرهنگ ِ آزادانديشی، يعنی فرهنگ مهر ورزی را شناسايی کرده است. شيفتگان و دلدادگان اين فرهنگ که بسياری از کتابهای اين استاد را خوانده اند، به باور من ، کمترين شمار از آنها میتوانند به بُن مايه ی نمونه ی، اشاره شده، پی ببرند.
چرا؟ آيا روشن انديشان ِ اين زمان می دانند که درونمايه ی “سرشت”، ” جان” يا “آفريدن” و “جهان” در فرهنگ ايران چگونه است؟ آيا خدا در “فرهنگ ِ ايران” همين درون مايه ای را داشته است که در دين های ابراهيمی دارد؟ آيا کسی از مردمان امروز، به آسانی می توانند، سبز شدن “خدا” را از دو رنگ در بينش خود بنگارند؟
می بينيم که پی بردن به بُن مايه ی فرهنگ زنخدايی ايران، از يافته های استاد جمالی، به اين سادگی هم نيست.
فروزه ای، که استاد را به کاوش و جويندگی در راه ِ فرهنگ ايران برانگيخته است، خود ِ او آن فروزه را بدين گونه می نگارد: ( در راه ِ آموزش ِ دموکراسی، يعنی پيدايش اين ايدئولوژی در اروپا، به سرگذشت ِ ايدآليستهای آلمانی برخورد کردم که آنها از بررسی و ارزيابی ی بندادهای يونان، به اين برآيند پی بردند، که دموکراسی را میتوان از فرهنگ يونان ِ باستان، از بندادههای آنان، از سرشت ِ خدايان يونان برداشت کرد نه از عفيده های پسمانده ی مسيحی.
با خود انديشيدم که چرا ما ايرانيان، که فرهنگی پُر بارتر از خدايان يونانی داريم، نمی توانيم به سامان کشورداری بر زمينه ی فرهنگ گوهربار خودمان برسيم. با اين آرمان، که فرهنگ ايران پاسخگوی آزاديخواهان ِ ايران است، به کندوکاو در راه باز شناسی فرهنگ ايران پرداختم.)
استاد در اين راه به نشانه هايی از فرهنگی زاينده برخورد می کند که از ديدگاه ِ جهانيان پنهان مانده است. زيرا آنچه که همگان به بينش ايرانيان ِ پيش از اسلام پيوند زده اند باورهای زرتشتی و نوشتارهای بازمانده از زرتشتيان است. او در پژوهش هايش درمی يابد که آموزهی زرتشتی تنها شاخه ای از فرهنگ ايران است که آن هم در درازای زمان در زير ستم موبدان ِ خودپرست و فرمانروايان از خود بيگانه به زهر ِ دينمداری و مردم ستيزی آلوده شده است.
او پارهها و نشانه های فرهنگ ايران را مو به مو، ريز به ريز از بازمانده های فرهنگی و ديدگاهای گوناگون گردآور میکند. او بيشترين کتاب هايی، که اندک نشانی از فرهنگ در آن نگاشته شده است، به ژرفی بررسی می کند و ريزه های يافته شده را به يکديگر پيوند می زند، تا زمانی که فرهنگ باشکوه ايران دستکم بر خود ِ پژوهشگر، منوجهر جمالی، آشگار می شود.
استاد از ديدن ِ آنچه که ايرانيان داشتند و چيزی که امروز گريبانگير آنها شده است دل آزرده و بسيار اندوهگين می شود. اين آزردگی و اندوه نه تنها از واليان دَد منش و آهريمن چهره بر می خيزد وآنکه بيشتر از سوی نويسندگان و زباندانان ِ کوتاهنگر بر دل او فرو می نشيند. چگونه آموزندگان ِ فرهنگ، که با فرهنگ ِ ايران بيگانه بودند، نگارندگان فرهنگ ايران شدند. اين کسان بدون آنکه آگاهی به فرهنگ و زبان ِ پارسی داشته باشند، با ديدگاه و بينش اسلامزده ی خود، واژگان ِ بيگانه را با کلمه های عربی همسنگ و برابر انگاشته و با همين نگرش کتاب هايی را از ديگر زبانها به فارسی برگردانده اند، يا واژگان پُربار ِ پارسی را جای گزينه کلمه های چادرنشينان عرب کرده اند.
آن کس که چشم به تارنگار ِ فرهنگشهر می گشاید، باید بینش ِ خود را از پندارهای سوداگران دینی، که نزدیک به دو هزار سال دیدگاه همگان را تاریک ساخته اند، بزداید، تا بتواند با خردی روشن و با شکیبایی در پیرامون ارزش های فرهنگ ایران به ژرفی اندیشه کند.
اگر زمان و زمینه ی باشد، در آینده بیشتر در پیرامون ِ پندارهای استاد منوچهر جمالی کاوش خواهم کرد
استاد منوجهر جمالی: زمانی به فرهنگشهر می رسیم که
سامان کشورآرایی و کشورداری بر شالوده ی فرهنگ ایران بشود
مردو آناهید
دریافت بازتاب از دیدگاه خوانندگان: MarduAnahid@yahoo.de