Categories
gashn

Peydajesh-e Jahan az jek Tokhme

منوچهرجمالی: پیدایش ِجهان ازیک تخم

View this article as a PDF:

https://jamali.info/dg/pdf/peydajeshe_jahan_az_jek_tokhme.pdf

Download this article as a Word.doc

https://jamali.info/dg/word/peydajeshe_jahan_az_jek_tokhme.doc

پیدایش ِجهان ازیک تخم

با چهارشنبه سوری

غایت زندگی،« سوروشادی » میشود

چهارشنبه سوری

جشن ِپیدایشِ زمان وزندگی
ِتازه

از آهنگِ موسیقی وازگـرمیِ
ِمهـر

«سور»،غایتِ زندگی درگیتی

بادا مبارک درجهان ، سوروعروسیهای
ما

سور وعروسی را خدا ، بـبـُریـد بر بالای
ما

زُهره ، قرین شد با قمر، طوطی ، قرین
شد با شکر

هرشب، عروسی دگـر، از« شاه خوش سیمای ما
»

مولوی

« سوروعروسی وشادی » ، جامه ایست که خدا برای وجود ما
بریده و دوخته است . به عبارت دیگر، غایتِ گوهری ِ زندگی درگیتی ،
جشن عروسی انسان ، یا انبازی وآمیزش او ، با طبیعت وانسانها وخدا و معنا
وگوهرچیزها درزمانست
. این شناخت و مهرورزی وکشش ِبدان ، ازکجا
آمده است ؟ این سراندیشه ایست که درفرهنگ ایران ، در«جشن چهارشنبه سوری» به
خود ، شکل داده است ، ولی دراثرمبارزاتی شدید ودرازمدت ، که با این « غایت
» ، معنا ومحتوای آن شده ، این پیوند میان جشن چهارشنبه سوری، وغایت زندگی
درگیتی ، فراموش ساخته شده است ، ولی خود ِ آئین ِظاهری جشن
، ازملت ، نگاهداشته شده است . امروزه ، رویکرد
به سکولاریته یا « زندگانی زمانی » ، آتشی است که از
زیرخاکستر هزاره ها ، ازهمین جشن وازجشنهای دیگر ایران ، باز افروخته وشعله
ور میشود .

افلاطون ، میگوید که « مهرورزیدن به یک خوبی یا
ارزش » است که انسان را به آن خوبی وارزش میکشد و تحول میدهد ، و تنها
شناخت ِخوبی یا ارزش ، به خودی خود ، برای واقعیت دادن آن خوبی یا ارزش
دراجتماع ، بسا نیست
. همین اندیشه درفرهنگ ایران ، به گونه ای
دیگرگفته شده است . اینکه آتش زندگی که جان باشد ، درانسان ، سرچشمهِ پیدایش
« روشنی = بینش » و « گرمی = مهر» است ، به معنای آنست که « بینش
خوبی وارزش ، باید با « مِهربه آن خوبی وارزش ، همراه وهمسرشت باشد
»
. شناخت ارزش یک چیزی ، مانند زندگی کردن درگیتی ودرزمان ، کافی
نیست ، بلکه باید بدان مهرورزید ، و به طور گوهری بدان کشیده شد . وگرنه ،
اگر اکراه یا لاقیدی وبی اعتنائی نسبت به آن ارزش موجود باشد و آن ارزش ،
فرعی یا خوار ساخته شود ، آن شناخت ، بی ثمرمی ماند . برای آنکه
چنین ارزشی ، برای انسان برترین ارزش شود ، و بدان ارزش ، مهربورزد ،
خدای زندگی ، خودش ، تبدیل به « زندگی در زمان » می یافت
.
آنگاهست که زندگی درزمان ، پرستیدنی میشود. درفرهنگ ایران ، خود ِ خدا ،
تحول می یافت و میشد ومیگشت . زندگی کردن در زمان ، خدائی
میشد
. زندگی در زمان ، پرستش میشد . پرستاری از زندگی در زمان ،
پرستیدن میشد . پرستیدن ، درهزوارش ، به معنای شاد کردن وشاد شدن (
شادونیتن ) است . و « شاده » نام ِخود خدای زندگی درزمان « رام = جی » هست
. شادونین ، به معنای آنست که انسان ، درشادشدن درزندگی درزمان ، « خدا»
میشود ، « رام و فیروز» میشود . جشن چهارشنبه سوری ، برشالوده این
غایت بزرگ درایران ، پیدایش یافته است
.

جشن چهارشنبه سوری ، جشن پیدایش زمان وزندگی
تازه ، از گوهر ِ موسیقی ومهر میباشد
. این جشن درواقع
، چکادِ جشن گاهنبارششم درسال میباشد . گاهنبارها درفرهنگ
ایران ، تخم هائی هستند که
1– آسمان ابری
و
2– آب و 3– زمین و
4-گیاه و 5– جانور و6– انسان ، ازآن میرویند
. ازاین
روگاهنبارها ، شش گوهر، یا بذر ِآفریننده گیتی درزمان هستند . درفرهنگ
ایران ، همه جهان هستی ، از آسمان وآب وزمین وگیاه وجانورو انسان( مردم ) ،
از « انبازی ویاری خدایان باهم ، دراین تخم ها » که « همبغی یا نرسی »
نامیده میشد ، پیدایش می یافتند ومیروئیدند .

خدایان ، درزمان ، خودشان ، آسمان وآب وزمین
وگیاه وجانورو انسان میشدند، یا خودشان ، درزمان ، تحول به اینها می
یافتند
. گوهرخودِ خدایان ، تحول به آسمانی ابری ، وآب ، وزمین ،
وگیاه ، وجانور، وانسان ، درروند ِ زمان می یافت .

ازگاهنبارپنجم ( انبازی پنج خدا باهم ) ، انسان
یا مردم
میروئید ، و چکاد ِ این درختِ پیدایش انسان ، تخمی میآورد
که مرکب از« پنج خدا » بود ، و ازانبازی این خدایان باهم ، زمان وزندگی
نوین ، یا سال نو وگیتی نو ، پیدایش می یافت .

سال ، درایران دوازه ماه ِ سی روزه داشت ، و پنج روز
پایانی ، جزو این دوازده ماه، بشمار نمی آمد ، و این پنج روز، تخم
ِ پیدایش زمان وزندگی ازنو ، بشمار میآمد
. ازاین رو، این پنجه ،
درفلسفه زندگی ایران ودر دین او ، فوق العاده اهمیت داشت . این خدا
نبود که گیتی را ازنو خلق میکرد و میآفرید، بلکه این انبازی پنج خدا باهم
بود که اصل پیدایش ورویش یا زایش زمان وگیتی ازنو
بود
.

خدائی ، زندگی را درگیتی وزمان ، خلق نمیکرد ، بلکه خودِ
خدایان درانبازی باهم ، زندگی درگیتی میشدند. زندگی
درزمان درگیتی ، جشن عروسی وزایش خدا درزمان میشد ، وبدینسان ، برترین ارزش
را نزد مردم می یافت ، و بدان ارزش، مهرورزیده میشد . البته این
اندیشه پیدایش جهان ازاین همبغی یا انبازی خدایان پنجگانه ، در چهارچوبه
معتقدات « میترائیسم » و خود ِ زرتشت و یزدانشناسی زرتشتی
نمیگنجید
، وبا مفهوم آفرینش هردوی آنها درتضاد بود . دراین
تصویر ِآفرینش ، زمان وزندگی ، استوار براندیشه « خود
زائی
ِ خود ِ گیتی وزمان ، ازخودش » بود . ( خود زائی ، با خود
زدائی فرق دارد ) . خـدایـان ، پدیده های فرا- زمانی و
فرا جهانی نبودند ، بلکه خودِ زمان وهستی
بودند
.

یزدانشناسی زرتشتی ، راهی جزپذیرش این تقویم واین جشن
ها نداشت . ولی کوشید که آنهارا به گونه ای دیگر، تفسیرکند تا اهورامزدا ،
درهمین تقویم ، آفریننده آنها بشود . ازاین رو موبدان آمدند وهفده سرود (
گاتا) زرتشت را ، به پنج بخش کردند، و نخستین واژه های این پنج بخش را ،
نام این پنج روز ساختند، ونامهای کهن را طرد ونفی کردند . بدین سان ، زمان
وزندگی ، پیدایشی از سرودهای اهورامزدا میشد که به زرتشت ، وحی کرده است
. با تغییر نامهای این پنج روز ، به عبارت دیگر، سرودهای گاتا ،
منشاء آفرینش وخلق جهان شد
. جهان وزمان ، ازسرود وسخن وواژه
اهورامزدا ، آفریده شده است ، و دیگر، پیدایش ورویش از « تخم » ، واز«
انبازی وهمبغی خدایان » نیست . همه جهان وانسانها باید ازاین به بعد ، طبق
سخنان زرتشت واهورامزدا زندگی ورفتارکنند وبیندیشند ، وگرنه ، آفریده
اهورامزدا نمی باشند .

خواه ناخواه آفرینش جهان وزمان ، ازواژه یا سخن
ِاهورامزدا ، یعنی ازخواست وهمه آگاهی او ( روشنی بیکران او ) ، به زندگی و
اجتماع وتاریخ و « غایت زندگی درزمان ودرگیتی» وبه حکومت ، معنا ومحتوا
وراستای دیگرمیداد .

ازدید گاه امروزه ، تصویرآفرینش ِجهان وزمان ،
از« تخم » ، بینش سکولار است ، چون خودِ خداهست که زمان گذرا و زندگی دراین
زمان وجسم ، « میگردد »
. زمان و تن وجسم ومادیات را نمیتوان بی
ارزش دانست ، چون روند ِ تحول یابی خود خداهست . تحول درزمان ،
برترین ارزش را دارد و دوست داشتنی است
.

اهورامزدای زرتشت ، فراسوی زمان گذرا هست ، واهورامزدای
زرتشت ، فراسوی خودش ، زمان کرانمند را میآفریند وخلق میکند .
البته تضاد تفسیر زرتشتی از تقویم ، با تقویم کهن ، آنست
که درفرهنگ اصیل ایران ،« زمان » ، این همانی با « رویش پیوسته خدا » دارد
، و طبعا همه روزها ، اینهمانی با خدایانی داشتند که ازیک تخم
میروئیدند
. روزی نبود که اینهمانی با خدائی نداشته باشد . بنا
براین درتقویم زرتشتی ، از روزهائی که نام خدائی را ندارند ، میتوان دریافت
که یزدانشناسی زرتشتی با این خدا یان ، مسئله ای بزرگ داشته ، ومیبایستی
آنهارا آنقدر تغییر دهد ومسخ سازد ، تا درچهارچوبه آموزه زرتشت ، بگنجد
.

شناخت اینگونه تضادها ، بیانگر ِ تضاد
یزدانشناسی زرتشتی با جهان بینی زنخدائی پیشین هستند ، وازاین تضادها
میتوان راه شناخت ِجهان بینی یا فرهنگ زنخدائی را
گشود
.

ازجمله این تناقضات ، همین پنج روزپایان
سال
هستند که ، نه تنها نماد تخمی بودند که جهان نوین ازآن
میروئید ومیزائید ، بلکه همین پنج روز، بافت وغایت زندگی در زمان
ودرگیتی را نیز معین میساخت
. ودرست آموزه زرتشت برضدِ این غایت
زندگی کردن درزمان درگیتی ، بود ، و زندگی در زمان را ، رزم ونبرد
همیشگی با « اهریمن = اصل زدارکامگی= اصل شرّ » میدانست ( نه عروسی وسور
)
. زندگی ، به عبارت دیگر، جهادهمیشگی با
اهریمن است . این اندیشه به کلی با فرهنگ ایران که غایت زندگی درگیتی ودر
زمان را ، « سـور » میدانست ، درتضاد بود .

درفرهنگ زنخدائی ایران، غایت زندگی درگیتی ،
سور یا جشن یا شادی یا خرّمی بود ، و درست زرتشت ، با آموزه اش ، این غایت
زندگی را به کلی تغییرداد
.این تغییر درغایت زندگی ،
بسیارچشمگیربود . چنانکه هنگامی که گشتاسپ ، به زرتشت گروید ، ارجاسپ ، که
ازتغییردین گشتاسپ واعتقاد تازه او به بهشت ودوزخ ، با خبرشد ، بنا
برشاهنامه به او پیام داد که :

مرآن پیر ناپاک ( زرتشت ) را دورکن

برآئین ما بـر، یکی ســور
کـن

چرا جشن چهارشنبه سـوری ،

« سـوری» نامیده میشود ؟

همانسان که مردم درایران ، نخستین روزهرماه را « جشن
ساز» یا « خرّم » میامیدند ، خدای ایران در فرهنگ زنخدائی ، پیکریابی
اندیشه « شادی وخرّمی وسورو آشتی» بود . « آشتی، که آ=
شائیتی
aa-shaaiti» باشد ، به معنای « شادی کردنست
، نه مبارزه وجهاد وپیکار، که درتقویم زرتشتی ، ازهمان دقیقه نخست
، جنگ با اهریمن آغازمیشود
. ازاین رو ، خدای ایران درفرهنگ
زنخدائی ، شاده و فرّخ و سور وخرّم نیزنامیده میشد. ازاین
رو نیز جامعه های زنخدائی نیز ، « سوری » و« سورستان » و « آسوری »
نامیده میشدند
. « سور وشادی و خرّمی و جشن » ، غایت زندگی در زمان
شمرده میشد . درکردی ، به « گل تاج خروس» که همان « گل بستان افروز» باشد
که اینهمانی با خدای روزنوزدهم ، ارتا فرورد (= سیمرغ = جانان ) دارد ،
« سوراو » میگویند ، که « سور- آوه » باشد . آوه یا آپه ،
نام این زنخدا بود . مثلا ، درتخت جمشید « آپادانا = آپه
دان » به معنای « نیایشگاه آپه، یا آوه » است . سوراو، به معنای « خدای جشن
، خدای مهمانی ، خدای عروسی » است ، چنانکه « شادی » هم دراصل، معنای « جشن
عروسی » را دارد، و نام ِ خود ِ این خدا بوده است . نیایشگاه ، شاده
ونوشاده ونوشاد، دربلخ ، نیایشگاه این خدا بوده است ، وخانوداده برمکی ، «
سدان= تولیت » این نیایشگاه بوده اند . به نائی که درجشن عروسی نواخته
میشود ، « سورنای » یا شهنای میگویند ، و شاه ، دراصل ، نام سیمرغ و نام
این خدا هست . نام شهربغداد ، « سورا» بوده است که سپس « زاورا » شده است
. و« بغداد » دراصل نیز « بغ- دان » نامیده میشده است ،که به معنای
نیایشگاه بغ است ، و بغ نیزدراصل ، خدای زن بوده است .

شاعری زرتشتی ، شعری بنام « درخت
آسوریگ
» سروده است ، تا برتری دین زرتشتی را بر دین زنخدائی (
خرّمدینی= سوری = آسوری = آشوری ) نشان بدهد ، ودراین شعر « درخت آسوریگ»،
نماد زنخدائیست ، و« بُـز» ، نماد دین زرتشتی . واژه های گوناگونی نیزهست که
هم معنای «خرما» وهم معنای « نی » باهم دارند . علتش نیزآنست که نی وخرما
هردو، ازپیکریابیهای این زنخدا بودند . نام درخت سرو نیز، که اینهمانی با «
ارتا » دارد،« سـور» است . درخت سرو ، « اردوج » نیز نامیده میشود، که «
ارتا= وج= تخم ارتا » باشد . در بهمن نامه ، رستم سیمرغی ، میکوشد که بهمن
زرتشتی را که دشمنی سخت با سیمرغیان داشت ، به شیوه ای با سیمرغیان ، آشتی
بدهد . ازاین رو ، دختر شاه « سور» را برای او خواستگاری میکند . البته این
داستان نیزبه خودی خود ، بیان برخورد شدید زنخدائی با دین زرتشتی است ،
واین زناشوئی ، به فرجامی شوم کشیده میشود .«ماهـوی
سـوری
» نیزدرشاهنامه که یزدگرد را میکشد ، درواقع انتقام همین
بدرفتاری ساسانیان زرتشتی را با زنخدایان ( خرّمدینان ) میگیرد . کردهائی
که سورانی نامیده میشوند ، ادامه دهنده همین فرهنگ بوده
اند . سپس خانواده هائی که درشهرها یا دهات ایران ، دیرتر از
دیگران ، اسلام آوردند ، « آشوری » خوانده شدند
.

ازخود این واژه ِ« سور» ، ومعانیش که دراذهان باقی
مانده است، میتوان برآیندهای محوری این فرهنگ را بازشناخت . یکی ازمعانی
سور، رنگ سرخ و« گل سرخ » هست که گل سوری نامیده میشود و این گل ، ویژه
سیمرغ بوده است ، که سپس گل محمدی خوانده شده است .

آمده نوروز ماه ، با گل سوری بهم

باده سوری بگیر، برگل سوری بچم – منوچهری

« سرخ » درفرهنگ ایران ، مادینه است ، چون رنگ خون دررگ
است، که اینهمانی با ارتا ( سیمرغ ) دارد، و خون درسانسکریت « جیو» نامیده
میشود ، که به معنای « زندگی » میباشد ، و اساسا ، یک معنای « رنگ »، خون
است . رنگ ، به افشره واسانس گیاهان وهمه جانها گفته میشد و با جوهر جهان
کار داشت .

ازاین رو ، نام ارتا ، دراشعارحافظ وعبید وخواجوی
کرمانی، « گلچهره » است ، و ازاین رو « گل سوری » ،عروس چمن ، عروس بوستان
، عروس حجله باغ خوانده میشده است. رد پای آن دراشعارخواجوی کرمانی باقیست
که

گل سوری که عروس چمنش
میخوانند

گو، بده باده درحجله ، که سور است اینجا

اکنون که درچمن(همیشه سبزوتازه)، گل سوری،عروس
گشت

ازدست گل رخان ، می چون ارغوان بگیر

کنون که شد گل سوری، عروس حجله باغ

چه غم زناله شبگیر بلبل سحرش

یا حافظ گوید :

به جلوه گل سوری ، نگاه میکردم

که بود درشب تیره ، به روشنی چراغ

مولوی درباره پیدایش خیال دوست میگوید :

درطالع خود ، که زُهره ( رام ) ، سوری دارد

درسینه چو داود ، زبوری دارد

این عروس ِجهان هستی ، این دوشیزه زیبائی است که «
همچند همه زیبایان جهان زیباهست » و در گوهر هرانسانی، « دین یا اصل زاینده
بینش فرد او» است

ای شادی آن شهری ، کش عشق بود سلطان

هرکوی بود بزمی ، هرخانه بود سوری

افزوده براین معنی ، درکردی ، « سور »
به « توده گندم درخرمن » گفته میشود . همچنین به جشن
وسورخرمن برداری ، سورانه گفته میشود . برداشتن خرمن ،
سوراست . این اندیشه چنانچه دیده خواهد شد ، با همین « پنج روز پایان سال »
، ارتباط دارد . مردم ، روزپنجم این پنجه را ، « درود»
میخواندند که معنای « خرمن » را هم دارد ، که روز چهارم آن ، همین «
چهارشنبه سوری » میباشد . معنای دیگرسور، دلکشی
وجاذبیت
است ، که گوهر « کششی این خدا ، واین فرهنگ » را مشخص
میسازد . ازسوی دیگر، به « دیوار قلعه، یا دیواردورشهر » ، سور گفته میشود
، چون این خدا ، پیکریابی اندیشه « قداست جان یا گزند ناپذیری زندگی » بوده
است . ازاین رو ، پوست و دیوارو مشیمه ، نماد این دفع گزند بوده اند .
چنانچه خرد ، نیز همین نقش نگهبانی جان را بازی میکند، دیواروجوشن وسپراست
، و حکومت نیز که نگهبان اجتماع شمرده میشود ، باید همین نقش خرد ، ویا
خدای قداست جان را بازی کنند .

نامهای پنج روز، پنجه پایان
سال

که روزچهارمش، « چهارشنبه سوری »
هست

1 – آفرین 2 فرّخ
3
فیروز 4 – رامِشت 5 – درود

پـیـتـک = خمسه مسترقه =
فروردگان

یکی ازنامهای این «پنج روز افزوده» بر دوازده ماه ،
فروردگان = فروردیان = پوردیان =
kaan- fravarti است . پسوند ِ کانا ، کانیا ، گانیا، گانا ، هم
معنای نی وهم معنای دوشیزه را دارد .
فرورد ، که همان فروهر باشد ، به معنای « اصل تحول وشدن وگشتن » است که اصل
آفرینندگی است . آفریدن ، خلق کردن نبود ، بلکه تحول یابی بود
. خدا ، خلق نمیکرد ، بلکه تحول می یافت ومی گشت و
میشد
.

بنا براین « فروردگان » ، به معنای
زهدان وسرچشمه تحول یابی ، یا گشتگاه میباشد . البته این زایش
وپیدایش جهان وزمان ، اینهمانی با « موسیقی وجشن ونی نوازی » داشت
.

درتبری ، به پنجه مسترقه ،
« پـیـتـک » گفته میشود . و« پیت کاله » به جغد گفته
میشود، که مرغ بهمن ، اصل خرد درهرانسانیست ، ونام دیگر بهمن ، اصل خرد ، «
بزمونه » است که هم به معنای « اصل بزم » وهم به معنای « اصل زایش » است
.

« پیت » ، درسانسکریت به معنای « زهدان » است ، و به
گلو، پیتی گفته میشود . گلو(= گرو) همان نای است ، وفیت وفیته ک نیز نام نی
وسوت است . این پنج روز، نائی است که بانگش ، زمان وزندگی نورا
ازنو مینوازد ومی زاید
. وخود واژه ِجشن ، به معنای « نوای نی »
است .

ابوریحان بیرونی ، نامهای گوناگونی را که درایران برای
این پنج روز رایج بوده است ، درآثارالباقیه آورده است که به کلی با نامهائی
که زرتشتیان بدان میدهند ، فرق دارد ، ولی به دشواری میتوان این نامهائی را
که ابوریحان آورده است بازسازی کرد . ولی نامهای این پنج روز ،
میان مردمان باقیمانده بوده است
، و درلغت نامه ها ، ثبت گردیده ،
و با این نامها ، به خوبی میتوان تصویر نخستین را بازسازی کرد .

من این نام ها را از برهان قاطع وسایرلغت نامه
ها ، یافته ام
. نامهای این پنج روز، که
گوهروطبیعت زندگی درزمان وغایت زندگی درزمان را درفرهنگ ایران معین میسازند
، عبارتند از :

1– نخستین روز ِ پنجه را ،
« آفرین » مینامیده اند

2– دومین روز پنجه را ،
« فرّخ »

3– سومین روز پنجه را
، فیروز ( پیروز= هما = سیمرغ )

4– چهارمین روزپنجه را که چهارشنبه
سوری
شده است ،« رامِـشت» مینامیدند ، که به
معنای « رامشگر، خنیاگر» است ، واهل فارس بنا برابوریحان بیرونی
درآثارالباقیه ، اورا « وَنـا زن » مینامیده اند ، که «
رام » باشد که درباختر ، ونوس ، ودرعربی ، زُهره نامیده میشود.

5 روز پنجم پنجه را « درود »
مینامیدند

مردم ، درعصرروزسوّم (عصر= سرشب = شاهین= سئنا= سیمرغ
) که« روزپیروز » باشد ، آتش میافروختند ، و برآتش میگذشتند . پیروز که
درکردی نام « هما » یعنی سیمرغ است ، « آذرفروز» هست
. آذرفروز ، معنای مبدع ونوآورو آفریننده را داشته است .
بهمن وسیمرغ ( = عنقا، هما ، سمندرو قفنس ) ، آذرفروزند. آتش ، اصل
روشنی (= بینش ) وگرمی (= مهر) است
. گذرکردن از درون آتش ازروز
ِ« فیروز» به « روزهای رام وبهرام » که درپی میآیند ، چه معنائی داشت
؟ گذشتن ازآتش، معنای تحول یافتن ، آتش ، به روشنی ( بینش وراستی )
وگرمی (مهر) را دارد
.

دراینجا به بررسی ، سه روز آخرکه روزسوم ، پیروز و
روزچهارم ، رامِشت ( رام نی نوازیا رام چنگ زن ) وروزپنج ، «درود» ، که
درواقع ، بهرام ( روزبه یا بهروز ) باشد ، پرداخته میشود .

عصر، یا درسرشب ِروزسوّم فروردگان ، که روز پیروز، روز
سیمرغ باشد، آذرها افروخته میشدند . سیمرغ ، با زدن بالش ، باد می وزد و
آتش را میافروزد . این آتش که افروخته شد ، ازآن « رام وبهرام »، پیدایش می
یابند که روز چهارم ( رامشت = رامشگر) و روزپنجم ( درود = بهرام ) باشند .
این سه ، درانبازی با هم ، پیروز و بهروزند . بنا برابوریحان ، اهل فارس ،
روزچهارم را « وَنا زن » مینامیدند . « وَن » درمنتهی الارب
، چنگیست که با انگشت مینوازند . بنا برفیروزآبادی ، « وَنه » یا معریش «
وَنج » ، قسمی تار از ذوی الاوتار یا قسمی سنج یا عود
یا مزمر( مزمار= نی ) است . این معنای آخری ، معنای اصلی
« وَنا » بوده است که سپس به چنگ وعود و تارنیز گفته اند، چون نواختن نی ،
اصل همه آلات موسیقی شمرده میشده است . درسانسکریت ، « وان
=
vaan » به معانی ، چوب ، عشق ، پرستش هست، و
وانسه (
vansa ) به معنای نی ، چوب نی ، چوب
میباشد .

دراوستا به درخت ، « ونه = vana» گفته میشود . این واژه ، باید همان واژه « وین » باشد که نام
نی بوده است (مانند ِ بینی ) . درهرحال ، نام «رام » نزد ابوریحان
درآثارالباقیه ، رام جیت است ، که به معنای « رام
نی نواز
» میباشد . رام ، خدای موسیقی وشعرورقص وآوازو
شناخت بوده است
. افزوده برآن که اصل زمان وزندگی نیزهست ، ونام
دیگرش که « جی » میباشد ، به معنای « زندگی » است . پس روز چهارم فروردگان
، « رامِشت » همان خدای رامشگروزمان وزندگیست ، و « ونا زن » ، دراصل به
معنای نی نواز است که میتواند چنگ نواز وعودزن وتارزن … نیز باشد
.

روز پنجم فروردگان ، « درود» خوانده میشود . درودن ،
معمولا به معنای درویدن آورده میشود . درود ، که
دراوستا
druvataat باشد ،، از درودنست که بریدن
غله با داس است . خرمن را باید برید و دروید . ولی این اندیشه با
زمان پیوسته ، که گوهر « رام » زنخدای زمانست ، نمیخواند
. علت
نیزآنست که این واژه « دومعنا » داشته است ، و معنای دومش درفارسی ، فراموش
ساخته شده است. ولی درکردی هردو معنای آن بجا مانده است . درکردی ، دوریان
، هم به معنای درویدن و هم به معنای دوختن است .دوراندن ،
به معنای درویدن و دوختن است . دوراو به معنای دوختهاست .
درونه ، درویدن با داس است . درومان و دورین ، دوخت و دوز است . درپایان
زمان یا سال ، هم خرمن وخوشه ، بریده میشود وهم بلافاصله درکاشتن ونطفه
انداختن ، دوخته وپیوسته میشود . این معنا ی « درود » ، در سیستان به خوبی
درآئین عروسی، بجای باقی مانده است . درسیستان ،درود
بـُردن
، به رفتن دسته جمعی خانواده داماد به خانه عروس ، برای
آوردن عروس به خانه داماد گفته میشود . این مراسم در روز قبل ازعروسی وروزی
انجام داده میشود که شبش حنا بندان و شب بعدش ، عروسی است ( کتاب فرهنگ
سجستان، خـُمک ) . درقاین نیز ، به خونچه عروسی ، درود گفته میشود . بخوبی
دیده میشود که درود ، تنها « وداع » وجدائی همیشگی نیست ، بلکه «
وداعیست که بلافاصله نیز، وصال وپیوستن » هست
. دراین روز ، عروس
به خانواده داماد میرود، وبا او ( رام وبهرام = اصل یا جفت پیدایش جهان
هستی ) می پیوندد ، ودرمیان همین شب ِ جشن عروسی ، نطفه وتخم روزنو ، نهاده
میشود ، و صبح گاهان ، نوروز یا روز نو وزمان نو ، زاده میشود
.

Categories
az nou sabz va taze shawim farhang simorghi farhangshahr kherad secular mysticism چاشنی های اندیشه

My name is seeker

آرمان فرهنگ ایران درمعرفت ، «جستجوی همیشگی » است ، نـه « همه دانی، و دانستن حقیقت، ومالکیت آن، وماندگارشدن دریک آموزه وشریعت»، که ویژگی«الله» و«اهورامزدای زرتشت» هست. رام، خدای زمان وزندگی وموسیقی وشادی و شناخت ، میگوید که : نام من ، جوینده است – رام یشت

منوچهر جمالی

The ideal of the Iranian culture in knowledge is “permanent search”, not “omniscience, and knowing the truth, owning it, and persevering it in doctrine and law”, which is the characteristic of “Allah” and of Zoroaster’s “Ahura Mazda”. Ram, the god of time, life, music, joy and knowledge, says: “My name is seeker” – Ram Yasht

Das Ideal der iranischen Wissenskultur ist die „permanente Suche“ und nicht die „Allwissenheit“ und „die Wahrheit zu kennen und zu besitzen, und an einer Lehre und einem Gesetz festzuhalten“, was sowohl das Merkmal von „Allah“ als auch das Zarathustras „Ahura Mazda“ ist. Ram, die Gottheit der Zeit, des Lebens, der Musik, der Freude und des Wissens, sagt: „Mein Name ist Suchende“ – Ram Yasht

M. Jamali

19.05.2010

https://www.jamali.info/alternate/190510_1/

this chashniha as a word.doc – as a pdf

Painting top: pencil drawings by Farangis G. Yegane > https://farangis.de/vessels/drawings

Categories
farhang simorghi kherad secular mysticism secularite چاشنی های اندیشه

Time itself

” آنکه میخواهد بُت نپرستد ، نباید بُت هارا بشکند، بلکه نباید بپرسـتد ”
منوچهرجمالی، نعش ها سنگین هستند

ما، بنا بررسوب تصاویر اسلامی ومسیحی ویهودی درذهنمان، می انگاریم که خدا، فراسوی خود،خلق میکند. ولی، درفرهنگ ایران، خدا، «میشود»، وتحول می یابد و «اصل متامورفوز» است، نه خالق. خودش، گیتی و زمان و انسان «میشود». خودش، سکولار= زمانی هست. زندگی در زمان ، گوهرخدائی دارد، و برترین ارزش است و نیازبه ایمان آوردن به خدائی نیست، چون همه ازگوهرخود خدا هستند.

“He who wants not to worship idols, should not break the idols, but should not pray”

Manouchehr Jamali, Naesh-ha Sangin Hastand.

Due to the deposition of Islamic, Christian and Jewish images in our minds, we think that God creates beyond himself. But, in [pre-zoroastrian rooted] Iranian culture, God “becomes” and transforms and is the “principle of metamorphosis”, not the creator. He “becomes” himself, the world, time and man. Secular = time itself. Life in time has the essence of God, and it is the highest value, and there is no need to believe in God, because everyone is an essence of God.

„Wer keine Götzen anbeten will, sollte die Götzen nicht zerbrechen, sondern nicht beten“

Manouchehr Jamali, Naesh-ha Sangin Hastand.

Aufgrund der islamischen, christlichen und jüdischen Bilder, die sich in unseren Köpfen festgesetzt haben, denken wir, dass Gott über sich hinaus schafft. Aber in der iranischen Kultur „wird“ Gott und verwandelt sich und ist das „Prinzip der Metamorphose“, nicht der Schöpfer. Er „wird“ sich selbst, die Welt, die Zeit und der Mensch. Weltlich = die Zeit selbst. Das Leben in der Zeit hat das Wesen Gottes, und es ist der höchste Wert, und es gibt keine Notwendigkeit an Gott zu glauben, denn jeder ist die Essenz Gottes.

– M. Jamali

05.04.2010

https://www.jamali.info/alternate/050410_1/

this chashniha as a word.doc – as a pdf

Painting top: acrylic on canvas by Farangis G. Yegane > https://farangis.de/maat/

Categories
bad award farhang simorghi jomhouri irani kherad sayrmaye falsafi iran secularite چاشنی های اندیشه

People themselves

روشنفکران ما، دم از خردگرائی میزنند، ولی هنوز در فکر معجزه اند. آنها میانگارند که با ترجمه لایحه حقوق بشر و خواندن آن، یا با نوشتن «جدائی دین ازحکومت» در قانون اساسی، آخوندها دست از کار میکشند، و مسئله تماما حل میشود. اینها هنوز «معجزه اندیش» هستند. اندیشهِ اعجاز در آنها، مانده است، فقط معجزه گر، عوض شده است. ولی سکولاریسم، درست با تبعید اندیشه اعجازگری از مغز خود این روشنفکران آغاز خواهد شد. هیچ نیروئی جز خود انسان نو آور نیست که میتواند جامعه و ملت و سیاست را تحول بدهد. این انسان نواندیش و نوآفرین هست که اصل انقلاب حقیقیست. این تصویر انسان است که باید در ذهن مردمان تغییربکند.

منوچهر جمالی

Our intellectuals breathe rationalism yet they still think of miracles. They say that with translating the human rights bill and reading it or by writing “separation of religion from state” down in the constitution, the Mullahs will quit working and the problem will be simply solved. They are thinking in “miracles”; the idea of “the miracle” has remained with them, only the miracle worker has changed. However, secularism will begin with the banishment of the idea of miracles from the minds of these intellectuals. There is no innovative force other than the people themselves that can transform society, the nation and politics. People themselves are thinkers and innovators, and they shape the principle of a true revolution. It’s the image of “the human/people” themselves that has to change in people’s minds.

– M. Jamali

Unsere Intellektuellen atmen den Rationalismus, aber sie glauben immer noch an Wunder. Sie gehen wohl davon aus, dass die Mullahs ihre Arbeit beenden werden, wenn sie die universellen Menschenrechte übersetzen und lesen oder die „Trennung von Religion und Staat“ der Verfassung beifügen, das Problem sei dann einfach gelöst. Sie denken in Wundern und haben sich den Glauben an „Wunder“ erhalten, nur der Wundertäter hat sich geändert. Der Säkularismus wird mit der Idee von Wundern in den Köpfen dieser Intellektuellen jedoch aufräumen. Es gibt keine andere innovative Kraft als die Menschen selbst, durch die die Gesellschaft, die Nation und die Politik verändert werden kann. Die Menschen selbst sind Denker und Erneuerer und sie gestalten das Prinzip einer wirklichen Revolution. Es ist das Bild des „Menschen“ selbst, das sich in den Köpfen der Menschen ändern muss.

01.07.2011

https://www.jamali.info/alternate/010711_1/

https://www.farangis.de/denk2mal/persisches-dorf

https://simorgh.de/biografie/brief-von-jamalzadeh/

this chashniha as a word.doc – as a pdf

Painting top: oil on canvas by Farangis G. Yegane.

 

Categories
secularite چاشنی های اندیشه

Future, present, past

تفکر در ایمان، میکوشد که برای زیستن در کنون، نو را، تا میتواند، جزو گذشته سازد، و تفکر در فلسفه، میکوشد که تا میتواند برای زیستن در کنون، گذشته را، جزو ِنو، در آینده سازد. مسئله بنیادی که ایندورا باهم گلاویز میسازد، یکی آنست که چه اندازه از نو، در گذشته میگنجد؟ و دیگری آنست که، چقدر از گذشته، در نو و آینده، باقی میماند.

منوچهر جمالی

Thinking in faith tries to make the new part of the past as much as possible, in order to live in the present, and thinking in philosophy tries to make the past part of the new in the future, in order to live in the present. The fundamental problem that those two create together is how much does fit into the past? And the other is how much of the past remains in the new and future.

– M. Jamali

Das Denken im Glauben versucht, das Neue so weit wie möglich als Teil der Vergangenheit zu begreifen um in der Gegenwart zu leben, und das Denken in der Philosophie versucht, das Vergangene als Teil des zukünftigen Neuen zu sehen um in der Gegenwart zu leben. Das grundsätzliche Problem, das sich aus beiden ergibt, ist: Wie viel passt in die Vergangenheit? Und das andere ist, wie viel von der Vergangenheit bleibt im Neuen und in der Zukunft.

14.06.2011

https://www.jamali.info/alternate/140611_1/

this chashniha as a word.doc – as a pdf

Graphite pencil drawing top: by Farangis G. Yegane.

Categories
az nou sabz va taze shawim jomhouri irani kherad چاشنی های اندیشه

As manifold as …

The essence of philosophical thinking is the right and the ability to think and interpret various experiences, insights, and phenomena, not following “one philosophical school” and not following “one religion or one ideology”, which limits that “right” and reduces that “ability” in people. The Renaissance, which wasn’t simply regeneration, but cultural renewal, had deep roots in philosophical thinking and in the right to create different interpretations of history, the world, and social realities. Philosophical thinking, by recognizing the variety and colorfulness of views and ideas, makes a new experience with the “enlightenment” phenomenon. Every reality becomes “clear” only in knowing the diversity of views and thoughts.

– M. Jamali

گرانیگاه تفکرفلسفی، حق و توانائی اندیشیدن و تاءویل کردن گوناگون تجربیات و بینش ها و پدیده هاست، نه پیروی از «یک مکتب فلسفی» و نه پیروی از«یک مذهب یا یک ایدئولوژی»، که به کلی هم آن «حق» را از انسان سلب میکند و هم آن «توانائی» را در انسان میکاهد. رنسانس، که نه تنها باززائی، بلکه نوزائی فرهنگی هست، ریشه ژرف در تفکر فلسفی، و حق به آفریدن تاءویلات گوناگون از تاریخ و جهان و واقعیت های اجتماعی دارد. تفکرفلسفی، با شناخت تنوع و رنگارنگی دیدگاهها و اندیشه هاست که تجربه نوینی از پدیده «روشنی» دارد. هر واقعیتی، فقط در شناخت تنوع دیدگاهها و اندیشه هاست که «روشن» میشود.

منوچهر جمالی

Die Essenz philosophischen Denkens ist das Recht und die Fähigkeit unterschiedliche Erfahrungen, Sichtweise und Phänomene zu überdenken und zu interpretieren, und dabei nicht „einer philosophischen Schule“ oder „einer Religion oder Ideologie“ folgen zu müssen, was zumeist beinhaltet, dass Menschen genau dieses Recht einbüßen. Das Recht und die spezifische Fähigkeit von Menschen zu solchem Denken wird so gemindert. Die Renaissance, die nicht bloß eine Regeneration, sondern eine kulturelle Erneuerung darstellte, wurzelte tief im philosophischen Denken, und in dem Recht unterschiedliche Interpretationen der Geschichte, der Welt und der sozialen Realitäten zu schaffen. Indem das philosophische Denken die Vielfalt und die Buntheit der Ansichten und Ideen anerkennt, macht es eine neue Erfahrung mit dem Phänomen der ‚Aufklärung‘. Jede Realität wird erst durch das Wissen um die Vielfalt der Ansichten und Gedanken ‚klar‘.

17. März 2012

https://www.jamali.info/alternate/170312_1/

this chashniha as a word.doc – as a pdf

Painting top: by Farangis G. Yegane, acrylic on canvas.

Categories
az nou sabz va taze shawim farhang simorghi kherad sayrmaye falsafi iran چاشنی های اندیشه

Emerging from the Dark

هر کشاورزی میداند که حقیقت هرتخمی

هر کشاورزی میداند که حقیقت هرتخمی، در درون آن تخم (= هاگ = حق) پوشیده و نهفته است، و باید آن را در خاک تیره نهفت، تا درروئیدن، «حقیقت» نهفته در تخم (= هاگ = حق) پدیدارشود. از این رو در عربی به کشاورز، «کافـر» میگفتند. حقیقت هر چیزی و حقیقت انسان نیز، درون خود آنها نهفته است و فقط باید آنرا رویانید و زایانید. درست این «کافر» هست که به حقیقت چیزها پی میبرد. ولی محمد فقط از کار کشاورز (= کافر)، فقط بخش پوشاندن و نهفت تخم را میدید، و غایت آن پوشاندن را که پیدایش حقیقتست نمیدید. از این رو پوشاننده حقیقت خودش را، کافرخواند. چون او حق و حقیقت را فراسوی گیتی وانسانها میدانست. ولی ما همه کافریم، چون حقیقت را درون انسان و درون گیتی میدانیم و آنرا چون کشاورز (کافر)، از تاریکی بیرون میآوریم.

منوچهر جمالی

this chashniha as a word.doc – as a pdf

Painting top: by Farangis G. Yegane, oil on canvas.

Categories
farhangshahr jomhouri irani kherad secularite چاشنی های اندیشه

Belief and Disbelief

بهترین زمین برای پیدایش بیدینی، دین است  

بهترین زمین برای پیدایش بیدینی، دین است. بهترین زمین برای پیدایش بیخدائی، ایمان به خداهست. بزرگترین بیدینان و منکران دین، با دینان هستند. بزرگترین بیخدایان، موءمنان به خدا هستند. هیچ دینداری نیست که درباطنش، بیدین نباشد. هیچ باخدائی نیست که درباطنش بیخدانباشد. این عدم شناخت انسانست که این دورویه را ازهم جدامیسازد. شک، سایه هر ایمانیست، فقط ایمان این سایه خودرا که دنبالش هست، نمیخواهد ببیند و آنراسرکوبی میکند. ایمان وشک، همزادند. هرچه ایمان شدیدتر میشود، شک، پنهان ترو ناشناختنی تر میشود، ولی هیچگاه پیوندشان از همدیگر، بریده نمیشود. بزرگترین بیدینان وبیخدایان، درست خودِ آخوندها و موبدان و کشیش ها وهاخامها … هستند. با سرکوبی این شک درونست، که قساوت و تجاوزگری به دیگران در جهان پیدایش مییابد.

منوچهر جمالی

this chashniha as a word.doc – as a pdf

Painting top: by Farangis G. Yegane, oil on canvas.

Categories
jomhouri irani kherad kherad sayrmaye falsafi iran nou andishi چاشنی های اندیشه

در اصل قداست جان و خرد انسانی

نها راه آزادی واستقلال ایران، آنست که اسلام، درچهارچوبه «اصل قداست جان وخرد انسانی» قرارداده شودکه که بنیاد فرهنگ ایرانست. شریعت اسلام درایران، فقط حق موجودیت خواهد داشت ، اگرخودرا درچهارچوبه «اصل قداست جان وخردانسانی» قراردهد.

«جمهوری ایرانی»، این معنارا دارد. فرهنگ ایران، رویاروی شریعت ِبی فرهنگ اسلام میایستد. بدینسان، حق امربه معروف ونهی ازمنکر، وحق فتوای قتل وحق فتوای جهاد و قصاص، بکلی کنار نهاده میشوند،وآخوند،قدرت خود رابه کلی بااین ها ازدست میدهد.

این فرهنگ، همان سخنیست که رستم به بهمن زرتشتی که دست به خشونت جهادبرای ترویج دین زرتشتی زده بود گفت: زمن هست تاهست ایران بپای. این همان حرفیست که ایرج که ارتا یا سیمرغ باشد به زورمندان وقهرورزان آن زمان گفت: میآزار موری که دانه کش است که «جان» دارد وجان شیرین خوش است .

این همان حرفیست که حاقظ گفت: مباش درپی آزار( قهرونهدید ) هرچه خواهی کن— که درشریعت ما (این شریعت همان دین مردمی ِایرج هست)غیرازاین گناهی نیست. قدرت آخوندها را فقط وفقط با «اصل قداست جان وخردانسانی» میتوان مهارکرد، نه با اسلامهای راستین، که مانندقارچ ازهرطرف میرویند، و ومخرج مشترک همه اشان، دروغ است. جمهوری ایرانی، برپایه این اصل قرارمیگیرد وهمه حقوق بشرازاین اصل،استنتاج میگردد.

منوچهر جمالی

this chashniha as a word.docas a pdf

Categories
auf Deutsch secularite

Eigene Probleme

Der Iran (u. der ganze Mittlere Osten) hat das Problem, dass die westliche Welt, Land, Gesellschaft und Kultur immer auf irgendeine Religiosität zurückführen will. Der Westen datiert die Kulturgeschichte schlichtweg auf die Bibel als Ausgangspunkt zurück, während er sich selbst vorbehält, zumindest auf die Antike unabhängig zur religiösen Entwicklung seit des Christentums zurückgreifen zu dürfen.

Der Orient hat seine alten Wurzeln zum Großteil gegenwärtig vergessen, der Westen sieht dessen alten Wurzeln als heidnischen, nicht-rekonstruierbaren Mist. Geschichte und Ursachen ethnischer- u. ethnisch-religiöser Konflikte werden dadurch nicht erhellt u.: die eigene Renaissance / Aufklärungsphase nach eigener Façon wird im Westen kaum wahrgenommen werden u. durch allg. Machtinteressen involvierter Parteien kaum stattfinden können.

palang yegane arani